همه‌ی نوشته‌های مهدی غیاثی

تولّد هایم، یک و شانزده سالگی!

چند روزی است که «دو برنامه‌نویس» یک سالگی‌اش را پشت سر می‌گذارد… سالی که برای «دو برنامه‌نویس» و این سه «برنامه‌نویس» سالی مهم بود، پر از فراز و نشیب…

همه چیز از شبی که فردایش من و احمدعلی آزمون داشتیم شروع شد، همان شب دامین «دو برنامه‌نویس» هم ثبت شد… شادی‌ها، پیچاندن‌ها، کپی‌کاری‌ها، پست‌های خوب و …

اما… دو روز پیش، یکی از این سه «برنامه‌نویس» هم شانزده‌سالگی‌اش را تمام کرد و به خاطرات سپرد… آری، «دو برنامه‌نویس» درست چند روز پیش از جشن تولد سال گذشته‌ی من متولّد شد…

دوست دارم در این نوشته، نمای کلّی سال گذشته‌ی خودم و «دو برنامه‌نویس» را کمی شرح دهم.

ابتدا در مورد وبلاگ:

«دو برنامه‌نویس» در ۱۷ آبان ماه سال ۱۳۹۰ شروع به کار کرد… (+) من و احمدعلی فعالیتمان را در وبلاگ شروع کردیم… البته کمی بعد محمد هم به ما پیوست. با نزدیک شدن به آزمون‌های ترم نخست، فعالیت ما در وبلاگ کمتر شد. پس از آن، به فعالیت در وبلاگ ادامه دادیم. تعداد بازدید‌های روزانه و نمودار صعوی آن، مایه‌ی دلگرمی ما بود… چه خوشحالی‌ها که با این نمودار‌ها نمی‌کردیم! تابستان که شد، کار خود را به طور جدی‌تری ادامه دادیم، کم‌کم اعتیاد مراجعه به گوگل آنالیتیکز برطرف شد. نوشتن‌ها ادامه داشت و نمودار هم همچنان صعود می‌کرد.

گاهی بر اثر اتفاق خاصی، تعداد بازدید‌هایمان در یک روز خاص بیش از حد معمول می‌شد، در آن مواقع، احتمالاً مثل هر وب‌نویس تازه‌کار دیگری، به شدت ذوق می‌کردیم…

(برای مشاهده‌ی عکس در ابعاد بزرگتر، روی آن کلیک کنید)

همانطور که در نمودار بالا می‌بینید، از حدود شهریور ماه بود که بازدید‌های سایت کمی افت کرد. دلیل‌های متفاوتی داشت، یکی‌اش آزینیوم بود که جدی‌تر رویش کار می‌کردم، و مورد دیگر درگیر شدن با افکار مختلف بود. در مورد این افکار، بیشتر توضیح خواهم داد.

بعد به مهرماه رسیدیم، از آنجایی که دو سال دیگر کنکور دارم، تصمیم گرفتم که بیشتر درس بخوانم؛ فعالیت در وبلاگ با شک و تردید مواجه شده بود، به هر حال تصمیم به ادامه‌ی وبلاگ گرفتم، نتیجه‌ی نسبتاً مطلوب در نخستین آزمون آزمایشی مدرسه‌مان هم، مهر تأییدی بود بر این تصمیم من… از سوی دیگر، احمدعلی در طول این مدت، ۲ یا ۳ بار تصمیم گرفته که از وبلاگ (دست‌کم برای مدتی) کنار بکشد، و بعد از تصمیمش منصرف شده است…

محمد هم که به شدت درگیر المپیادش است و نرخ ارسال پست‌هایش در بهترین حالت یک پست در ماه است.

به هر حال، «دو برنامه‌نویس» در حال حاضر ۷۵ خواننده‌ی فید و هفته‌ای نزدیک به ۲۵۰ خواننده از طریق سایت دارد که در طول یک هفته، ۴۷۲ صفحه را بارگذاری می‌کنند. میانگین زمان حضور کاربران در سایت هم نزدیک به دو دقیقه است. راستش نمی‌دانم این آمار برای یک سال خوب است یا بد، به هر حال امیدوارم خوب باشد!

و حالا در مورد خودم:

از اوایل سال تحصیلی گذشته، به همراه احمدعلی روی پروژه‌ی خامه‌عسل (پروژه‌ای که به نتیجه نرسید، ولی شاید در آینده برسد…) کار می‌کردم. پروژه و وبلاگ دغدغه‌های من بودند و زندگی می‌گذشت (همه چی آرومه!) بعد از عید، تقریبا خامه‌عسل به کناری نهاده شد… در اواسط خرداد ماه، یعنی زمان آزمون‌های ترم دوم، جرقه‌های ایده‌ای به ذهن من و احمدعلی خطور کرد، اما پس از صحبت با دکتر مجیدی، ایده تغییر‌های بسیاری کرد و ایده‌ی آزینیوم متولّد شد.

اما بزرگترین اتفاق در یک‌سال گذشته، تغییر نگرش من به جهان بود. نمی‌دانم چرا، ولی از تابستان امسال، به موضوعاتی که نمی‌دانم نامش فلسفی است یا چیز دیگر، بیشتر فکر می‌کردم. حس می‌کردم نسبت به گذشته دغدغه‌های مهم‌تری پیدا کرده‌ام. شروعش هم با تماشای فیلم Hugo و پیامد‌هایش بود… این افکار گاهی تبدیل به فکر‌هایی می‌شد که به جای فایده، بیشتر ضرر داشت. به کمک « علی ابیانه » و « رضا رجبلی »، وجهه‌ی منفی این افکار تا اندازه‌ی خوبی زدوده شد تا دست کم از زندگی باز نمانم.

مورد خوب بعدی که به تازگی اتفاق افتاده است، این است که درس حسابان کلاس ما را « آقای یاران رزمی » تدریس می‌کنند. سخن‌های ایشان، که شاید برخی از آن‌ها را در دل‌نوشته‌های اخیر من و احمدعلی به عنوان نقل‌قول‌هایی دیده باشید، به جهت دادن به افکار آشفته‌ی درون ذهن، و البته تعییر مسیر زندگی، کمک شایانی می‌کند…

بیست و چهارم آبان ماه هم روز تولّد من بود که البته چندان رضایت بخش نبود!‌ (فکر کنید تنها کسانی که بدون این‌که بهشان بگویید امروز تولدتان است، تولدتان را تبریک بگویند، این‌ها باشند: پدربزرگ و مادربزرگ، بانک پاسارگاد «…»، گوگل «!»، و البته یکی از دوستانم «آن هم از طریق شبکه‌ی اجتماعی!»)

خلاصه‌ای از سرگذشت من و «دو برنامه‌نویس» را خواندید، امیدوارم شما هم سال خوبی را سپری کرده باشید و امیدوارم که سال آینده‌ی بهتری را سپری کنید! همچنین اگر در این لحظه چیزی به ذهنتان خطور کرد، خوشحال می‌شوم آن را به عنوان یک دیدگاه با من به اشتراک بگذارید!

این طناب به کجا می‌رسد؟!

کاری شروع می‌شود، به جلو حرکت می‌کند، نزدیک‌های پایانش است؛ ناگهان فکری در ذهن می‌افتد: «چرا؟»

چشم را باز می‌کنیم، می‌بینیم هدف از این کارِ، چیزی بوده بس دورتر از چیزی که به آن رسیده‌ایم.

ولی چاره چیست؟

بگذارید داستان خودم را برایتان تعریف کنم:

پیش از آغاز تابستان، دنبال شروع پروژه‌ای بودم. پروژه‌ای انتخاب شد، با احمدعلی نام NotifiWeb را برایش انتخاب کردیم.

مدتی بعد، به علیرضا مجیدی ایمیل زدم و نظر او را پرسیدم. او نظر مرا تغییر داد، و پروژه، تا حد زیادی تغییر کرد. نامش آزینیوم انتخاب شد…

بد نیست بگویم، در حال حاضر آزینیوم یک اپلیکیشن خبرخوان است، چیزی شبیه به Zite در آی‌پد، ولی برای زبان فارسی.

اکنون، آزینیوم مراحل نهایی‌اش را طی می‌کند. اما مشکل دقیقاً اینجاست!

به آزینیوم نگاه کردم، چیزی بیش از یک کلون از ترکیب Zite و چند نرم‌افزار مشابه ندیدم. به نظرم این اصلاً خوب نیست!

من به هیچ وجه دوست ندارم که سازنده‌ی یک کلون باشم. من در سرم آرزوهای بیشتری داشتم و دارم. من چیزی متفاوت می‌خواهم!

البته من هدف آزینیوم را به کلی گم نکرده‌ام. چیزی هست که در وبگاه آزینیوم نوشته شده است:

Web browsing is entering a new era

به هر حال، نمی‌دانم این هدف چگونه باید در آزینیوم تجلی پیدا کند. ولی می‌دانم که با کلون کردن Zite، به این هدف نایل نخواهم شد.

دلیل نوشتن این نوشته هم همین بوده است. امیدوارم مرا در پیدا کردن انتهای این طناب، کمک کنید. منتظر ایده‌ها و دیدگاه‌های شما در مورد این پروژه هستم.

پی‌نوشت: اگر کنجکاوید که ببینید آزینیوم چیست، می‌توانید (با مرورگر گوگل کروم از کامپیوتر، یا با مرورگر سافاری در آی‌پد) وارد این لینک شده و با نام کاربری test1 و رمز 123456 وارد شوید.

دنیا دست کیست؟

می‌گفت:

دنیا، مال آدم‌های پررو است. آن‌هایی که شب را بیدار می‌مانند که برای هدف خود کار کنند. آن‌هایی که روز را به این امید روز را سپری می‌کنند که بتوانند به مقصد نزدیک‌تر شوند.

اما، به راستی هدف ما چیست؟ بیایید آن هدف والا را پیدا کنیم، سپس تمامی توان خود را برای رسیدن به آن، به کار گیریم!

بیایید پررو باشیم!

سفر فضایی، سریع‌تر از نور!

بنابر نظریه نسبیت اینیشتین، بیشینه‌ی سرعت در جهان، سرعت نور است. یعنی هیچ چیزی در جهان نمی‌تواند با سرعتی بیش از نور حرکت کند.

اما دانشمندان همیشه دوست دارند دانسته‌های فعلی را به چالش بکشند! به تازگی، دو تن از دانشمندان دانشگاه آدلاید، با بهبود معادلات اینیشتین، به نتایجی رسیده‌اند که بر اساس آن‌ها، حرکت با سرعت فرانور ممکن است امان پذیر باشد…

نسبیت خاص توسط آلبرت اینیشتین در سال ۱۹۰۵ ارائه شده است. این نظریه نشان می‌دهد که چگونه مفاهیمی چون سرعت «نسبی» هستند: یک ناظر متحرک و یک ناظر ثابت، ممکن است اندازه‌ی سرعت جسمی را متفاوت اندازه‌گیری کنند.

همچنین، نسبیت مفهوم اتساع زمان را نشان می‌دهد؛ یعنی هر چه شما سریع‌تر حرکت کنید، زمان کندتر می‌گذرد.

بنابراین، سرنشینان یک سفینه‌ی بسیار پر سرعت ممکن است سفرشان به سیاره‌ای دیگر ۲ هفته طول بکشد، در حالی که برای ناظران در زمین، سفر آنها ۲۰ سال به طول بینجامد…

با این حال، اگر سرعت نسبی دو جسم نزدیک به سرعت نور باشد، نسبیت نمی‌تواند پاسخگو باشد. اکنون، دو دانشمند این نظریه را بسط و توسعه داده تا بتوانند سرعت نامحدود نسبی را پوشش دهند.

جالب توجه است که نه معادلات اصلی اینیشتین و نه نظریه توسعه‌یافته، نمی‌توانند اشیاء عظیم در حال حرکت در سرعت نور را توضیح دهد.

آقای هیل می‌گوید:

حرکت در سرعت نور همچنان تعریف نشده است. تئوری ما برای سرعت‌های بیشتر از نور بسط داده شده است.

در واقع، می‌توان گفت که بر اساس این نظریه، جهان به دو قسمت تقسیم می‌شود: جهانی که همه چیز کندتر از نور حرکت می‌کند، و جهانی که همه چیز سریع‌تر از نور حرکت می‌کند. قوانین فیزیک در این دو عرصه ممکن است به کلی متفاوت باشد…

معادلات تازه می‌گوید، برای نمونه، اگر سفینه‌ای فضایی با سرعت فرانور حرکت کند و همچنان شتاب بگیرد، جرمش را از دست می‌دهد و در سرعت بینهایت، جرمش صفر می‌شود.

آقای هیل می‌گوید که سرعت نور ممکن است یک دیوار قابل عبور باشد. او این را با دیوار صوتی مقایسه می‌کند. قبل از چاک یگر (که در سال ۱۹۴۷ برای نخستین بار با سرعت فراصوت حرکت کرد)، بسیاری از کارشناسان در امکان‌پذیر بودن چنین حرکتی تردید داشتند. آنان نگران بودند که هواپیما متلاشی شود، یا حیات بدن انسان با مشکل مواجه شود. که هیچ کدام درست نبود…

نبوغ بشریت غیرقابل پیش‌بینی است، ممکن است روزی شیوه‌های حمل و نقلی معمول شود که اکنون غیرقابل پیش‌بینی باشد. فکر نمی‌کنید هواپیما‌های فراصوت امروزی هم برای پیشینیان غیرقابل پیش‌بینی بوده باشند؟

***

برای نمایش عکس در ابعاد بزرگ‌تر، روی آن کلیک کنید.

سرعت‌های فوق سریع، تقریباً در همه‌ی داستان‌ها و فیلم‌های علمی-تخیلیِ فضایی وجود دارد. چرا که دستیابی به فضای پهناور، بی‌شک به چیزی متفاوت با آنچه اکنون هست، نیاز دارد.

جدای این حرف‌ها، تا به حال به آفرینش این جهان پهناور و عجیب فکر کرده‌اید؟ من فکر می‌کنم که نمایش قدرت خدا، نمی‌تواند تنها دلیل این آفرینش باشد. چه بسا روزی بشر بتواند از همه‌ی آن استفاده کند. شاید انسان‌های چند سده‌ی دیگر، برای تعطیلات تابستانی به آن سوی کیهان سفر کنند! البته تصور چند سده‌ی دیگر، برای ما بسیار دشوار می‌نماید. (احتمالاً از دید انسان‌های دو سه سده‌ی پیش هم، همه‌ی ما جادوگر هستیم!)

برای نمایش عکس در ابعاد بزرگتر، روی آن کلیک کنید.

برای این‌که دید روشن‌تری از وسعت جهان داشته باشید، توصیه می‌کنم مستند سفر کیهانی (Cosmic Voyage) را ببینید. قسمتی از این مستند را، که مد نظر من است، می‌توانید در یوتیوب مشاهده کنید یا آن را از لینک‌های زیر دانلود کنید:

۴۸۰ در ۳۶۰: ۳۵ مگابایت (mp4)

۸۵۴ در ۴۸۰: ۷۴ مگابایت (webm) (این فرمت با برخی پلیرها، و مرورگر گوگل کروم قابل مشاهده است)

اچ‌دی: ۱۳۲ مگابایت (mp4)

فول اچ‌دی: ۲۲۷ مگابایت (mp4)

حجم این فیلم‌ زیاد است، ولی به نظرم به دیدنش می‌ارزد.

پی‌نوشت: مستند Cosmic Voyage در سال ۱۹۹۶ ساخته شده است! یعنی شانزده سال پیش! اکنون، نسبت به شانزده سال پیش، ذرات زیراتمی بسیار بیشتری را می‌شناسیم. اگر فیلمی با رویکرد مشابه، ولی با دانش تازه‌تر سراغ دارید، لطفاً من را هم در جریان بگذارید.

منابع: + و + ، عکس‌ها از +‌، + و +

مایکروسافت: کیفیت نمایشگر سرفیس از آی‌پد بهتر است!

از مهم‌ترین اشکال‌هایی که به سرفیس، تبلت مایکروسافت، وارد است، رزولوشن به مراتب کمتر آن نسبت به آی‌پد می‌باشد.

همانطور که احتمالاً می‌دانید، Surface for Windows RT دارای رزولوشن ۱۳۶۶ در ۷۶۸ پیکسل می‌باشد. در حالی که New iPad، که از بزرگ‌ترین رقبای سرفیس است، دارای رزولوشن ۲۰۴۸ در ۱۵۳۶ پیکسل می‌باشد.

اما «استیون بسیک»، مدیر تحقیقاتی گروه Applied Sciences مایکروسافت، می‌گوید که کیفیت صفحه‌ی نمایش سرفیس بهتر از آی‌پد است. او می‌گوید:

نور موجود در محیط و میزان بازتاب آن در نمایشگر، تأثیر به‌سزایی در کنتراست نمایشگر دارد. در واقع، میزان کمی از بازتاب می‌تواند کنتراست صفحه را به شدت کاهش دهد و این، رزولوشن قابل درک صفحه را کم می‌کند. با فناوری ClearType، ما توانستیم رزولوشن قابل درک را به حداکثر برسانیم و آن را برای عمر باتری، وزن و ضخامت بهینه کنیم.

میزان بازتاب نور در سرفیس بین ۵.۵ تا ۶.۲ درصد می‌باشد. اما آی‌پد ۹.۹ درصد نور را بازتاب می‌کند.

آقای بسیک می‌گوید:

ما در یک اتاق روشن، آی‌پد و سرفیس را آزمایش کردیم، و بسیاری از مردم جزئیات بیشتری را در Surface RT نسبت به iPad مشاهده می‌کردند.

اما یکی از افراد حاضر، پرسش جالبی را مطرح کرد: «اگر این طور است، پس چرا مایکروسافت برای Surface Pro رزولوشن بالاتری در نظر گرفته است؟»

آقای بسیک ظاهراً با شنیدن این پرسش کمی دستپاچه شده است. او پاسخ می‌دهد: «شاید مایکروسافت به عمر باتری تا این حد دقت نکرده است.» سپس می‌افزاید: «از آنجایی که سرفیس پرو برای کار حرفه‌ای ساخته شده است، این فضای اضافه ممکن است برای پرزنتیشن‌ها مورد استفاده قرار گیرد.»

***

البته این‌ها همه سخنان یک مهندس مایکروسافت است. تا زمانی که سرفیس در دسترس مصرف کنندگان قرار نگیرد، نمی‌توان نظری قطعی در این باره ارائه داد. ولی خوشبختانه زمان زیادی تا ارائه‌ی سرفیس باقی نمانده است.

منبع

بمانیم…

نامه ای را که در زیر میخوانید، نوشته یکی از هموطنان ماست که در فیس بوک منتشر کرده است. علت آنکه شما را به خواندن آن دعوت می کنم فقط و فقط اشاره ای است که آقای زمانی به موضوع ضرورت «رفتار اخلاقی» افراد جامعه می کند.

این، مقدمه‌ی نوشته‌ای در وب‌نوشت علی صاحبی است. ابتدا آن‌را به پیوند‌های خوشمزه‌ی پایین وبلاگ افزودم، ولی بعد فکر کردم که شاید بسیاری از خوانندگان، به ویژه خوانندگان فید، آن را نبینند.

متن بسیار زیبا و تأمل‌برانگیزی است. توصیه می‌کنم آن را از این جا حتماً بخوانید.

بهترین راه…

گاهی باید زمین بخوری تا بتوانی مسیر درست را پیدا کنی…

پس، دعا کن که وقتی لازم است، زمین بخوری، اگر نه ممکن است زیر هجوم مشکلات، له شوی…

 

* این جمله، در هنگام مشاهده‌ی پرومتئوس، صحنه‌ای که سفینه‌ی مهندسان سقوط کرد به ذهنم رسید… (دکتر شاو با زمین خوردن، نجات پیدا کرد…)

با برپایی لینکدونی، وب را خوشمزه‌تر کنید!

از فواید ایجاد لینکدونی، بارها در گوشه و کنار وبلاگستان صحبت‌هایی شده است… (برای نمونه، این نوشته را بخوانید). اگر شما در وبلاگ خود لینکدونی ندارید، بد نیست آستین بالا بزنید و یک لینکدونی برای خود دست و پا کنید! با این کار، به پیشرفت و بهبود وبلاگستان نیز کمک شایانی کرده‌اید!

در این نوشته، قصد دارم روش‌های گوناگون برپایی لینکدونی را بررسی و مزایا و معایب هر یک را مطرح نمایم.

خب، راه نخست استفاده از دیگو یا دلیشز است. این دو، سرویس‌هایی هستند که امکانات تقریباً مشابهی دارند… اگر نمی‌دانید کدام یک را برگزینید، توصیه می‌کنم این نوشته‌ها را بخوانید: +، + و +.

کار با هر دو سرویس بسیار آسان است. کافی است یک حساب کاربری در آن‌ها بسازید و بعد، فید خروجی آنها را به وبلاگ خود متصل کنید.

دیگو البته امکانات بیشتری ارائه می‌دهد، ولی محیط کاربری و افزونه‌ی دلیشز زیباتر است… البته وارد کردن همه‌ی اطلاعات از دلیشز به دیگو امکان پذیر است، و همچنین دیگو سرویسی را ارائه می‌دهد که هنگامی که لینکی در دیگو خوشمزه می‌شود، همزمان در دلیشز هم خوشمزه شود.

* برای استفاده از دلیشز، می‌توانید به جای استفاده از روشی که در پایین توضیح داده‌ام (پیدا کردن نشانی فید و …)، از روشی که پیش‌تر توضیح داده بودم استفاده کنید.

پس از ساختن اکانت خود، باید نشانی فید خود را پیدا کنید. پیدا کردنش چندان دشوار نیست، لینک فید لینکدونی شما در پنل دیگو و دلیشز به راحتی قابل یافتن است. به عکس‌های زیر توجه کنید:

نشانی فید شما باید چیزی شبیه به این‌ها باشد:

http://www.diigo.com/rss/user/yourusername

http://delicious.com/v2/rss/yourusername

پس از آن، کافیست فید را به وبلاگ خود متصل کنید. برای این‌کار می‌توانید از ابزارک RSS که در خود وردپرس موجود است،‌ یا از ابزارک WordPress Easy Feed استفاده کنید. به کمک افزونه‌ی یادشده، تنظیمات بیشتری،  از جمله مدت زمان Cache فید، در دسترس است. (این افزونه در زمان نگارش این نوشته، در همین وبلاگ روی وردپرس ۳.۴.۲ بدون مشکل کار می‌کند.)

اگر هم به nofollow بودن لینک‌ها علاقه دارید، می‌توانید افزونه‌ی ویرایش‌شده‌ی WordPress Easy Feed را از اینجا دریافت کنید.

برای این‌که راحت‌تر بتوانید صفحه‌ها را خوشمزه کنید هم، می‌توانید از افزونه‌های مرورگر این دو سرویس استفاده کنید:

دیگو: نسخه‌ی کرومنسخه‌ی فایرفاکس و اینترنت اکسپلورر

دلیشز: نسخه‌ی کرومنسخه‌ی فایرفاکس

***

اما راه دیگری که برای وبلاگ‌داران وردپرسی مطرح است، استفاده از «فهرست‌ها» است. این روش، پایداری بیشتری دارد و مشکلات آن کمتر است. امکان ایجاد لینکدونی‌های دسته‌بندی شده هم در این روش، ساده‌تر به نظر می‌رسد. ولی متأسفانه در این صورت، برای خوشمزه کردن یک لینک، باید از پنل مدیریت وردپرس اقدام کنید و نمی‌توانید از افزونه‌های مرورگر استفاده کنید.

راه‌اندازی این روش هم ساده است. ابتدا در پنل مدیریت وردپرس، در بخش نمایش->فهرست‌ها، یک یا چند فهرست برای لینکدونی(های) خود بسازید. بعد، ابزارک «فهرست دلخواه» را در جای مناسب قرار دهید، فهرست مربوط به لینکدونی خود را تنظیم کرده و روی دکمه‌ی ذخیره کلیک کنید.

***

خب، روش‌های مختلفی را بررسی کردیم که هر یک مزایا و معایبی دارد. انتخاب به عهده‌ی شماست…

فقط، امیدوارم دیگر کسی بهانه‌ای برای راه نینداختن لینکدونی نداشته باشد ;-)

وبلاگستان دوست داشتنی، روزت مبارک!

شانزدهم شهریور، وبلاگستان، اینترنت، دل‌نوشته، زندگی، …

این، یازدهمین جشن تولد وبلاگستان است؛ وبلاگستانی که دیگر دوران کودکی را پشت‌سر گذاشته، به جوانی رعنا می‌ماند؛ ولی هنوز تا پخته شدن راه درازی در پیش دارد… این جوان، تا همینجا هم چالش‌های بسیاری را پشت سر گذاشته است؛ و معلوم نیست که تقدیر آن را به کجاها خواهد برد..

گاهی بزرگان وبلاگستان از روزهای گذشته می‌نویسند، روز هایی که جوّی دیگر بر وبلاگستان حاکم بود. روز هایی که وبلاگستان ساده‌تر و البته بسیار دلچسب بوده است… بزرگان از صمیمیت سخن می‌گویند؛ صمیمیتی دوست داشتنی.

ولی حالا، وضعیت با آن روز ها تفاوت دارد. دیگر آن وبلاگ‌های ساده، خواننده ندارند. نویسندگان بلاگ‌ها یا مینیمال نویس شده‌اند، یا این‌که مجبورند با لحن خاصی بنویسند، لحنی شبیه به لحن ادبی، لفظ قلم، … شاید هم صلاح بدانند که در شبکه‌های اجتماعی فعالیت بیشتری کنند، یا این‌که اصلاً ننویسند

و خواننده‌ها هم همینطور، هستند کسانی که بیشتر در شبکه‌های اجتماعی می‌چرخند و لایک و پلاس وان می‌کنند. ۱۴۰ حرفی‌های دیگران را می‌خوانند و آن‌ها را ری‌توییت می‌کنند. و اگر خدا بخواهد، سری به گودر می‌زنند و اسکرولی می‌کنند.

این روز‌ها، وبلاگ‌ها نمی‌توانند به آسانی مطرح شوند. آنهایی که استعدادی در نوشتن دارند، اگر از توییتر و فیس‌بوک و امثالهم خوششان نیاید و به وب‌نویسی روی‌آورند، نیاز به کار مداوم و صبر زیاد دارند، بلکه بتوانند دنبال‌کنندگانی برای خود دست‌و‌پا کنند. اما، عده‌ای هم در اثر نداشتن صبر کافی، از وب‌نویسی دلسرد می‌شوند، حال آنکه ممکن است استعداد بسیار خاصی در وب‌نویسی داشته باشند… آری، آنها چوب نبود این صمیمیت را می‌خورند. افسوس…

به هر حال، کسانی در این آزمونِ صبر، نمره‌ی قبولی را کسب می‌کنند و به جمع وب‌نویسان پارسی افزوده می‌شوند. ولی این افراد نمی‌توانند آن حال و هوای دل‌نشین گذشته را تجربه کنند…

***

اما، گاهی می‌توان زیر پوشش لحن خاص وبلاگ‌های غیر مینیمال، می‌توان کارهای دیگری هم کرد؛ می‌توان کمی راحت‌تر و صمیمی‌تر بود… مدتی پیش، دیدم که وبلاگ «تازه‌وارد» یک کتگوری به نام «اسپم ذهنی» دارد. احساس کردم که بد نیست چیزی مشابه این را در دو برنامه‌نویس هم داشته باشم. جایی که بتوانم تا حدی، آن سادگی پیشین وبلاگستان را برای خودم شبیه‌سازی کنم…

نام این کتگوری را «دل‌نوشته» گذاشتم، ولی به تدریج دل‌نوشته‌های من از اسپم ذهنی تازه وارد متفاوت گشت. دل‌نوشته جایی شد برای این‌که درد دل کنم، یا حتا گاهی فریاد بزنم. در میان دل‌نوشته‌هایم، از تأثیر فیلم هیوگو بر روی من، تا دغدغه‌ای که به تازگی نوشته‌ام را می‌توانید بیابید…

هر چند شاید تعداد کسانی که دل‌نوشته‌هایم را می‌خوانند، به زحمت به تعداد انگشتان دو دست برسد، ولی همین هم موجب دلگرمی من است. همچنین، تعداد کامنت‌ها در این دسته از نوشته‌ها نسبت به کل بازدید هایشان، موفقیت نسبی این کار را نشان می‌دهد.

***

پیش‌تر در مورد کمبود صمیمیت در وبلاگستان نیز سخنی گفتم. در همین باب، قصد دارم سه تا از وبلاگ‌های خوبی که مدتی پس از من، وب‌نویسی را آغاز کردند، معرفی کنم. شاید بتوانم کمک اندکی به این وبلاگ‌ها در جذب مخاطب بکنم. امیدوارم این کار من، در ترویج صمیمیت در وبلاگستان هم، هر چند به اندازه‌ی یک حبه‌ی کوچک، مفید باشد…

نخست، بیست‌و‌یکم: شاید درست نباشد که این وبلاگ را در این فهرست قرار دهم؛ چرا که بیست‌و‌یکم چندان تازه‌کار نیست. ولی قلم شیوا و شگفت‌انگیز نویسنده‌ی آن، آقای مهدی بردبار، باعث شد که تلاش کنم هر طور که شده، اشاره‌ای به وبلاگ ایشان داشته باشم، ولی جایی بهتر از اینجا و زمانی بهتر از این روز فرخنده،‌ نیافتم…

دوم، یک‌بایت: آقای سعید محمدی اقدم، برنامه‌نویس قابلی هستند؛ ولی تا همین اواخر، به طور جدی وبلاگ‌نویسی نکرده بودند. وبلاگ نوپای ایشان، یک بایت، شروع بسیار خوبی داشته است و به نظرم اگر همینطور ادامه دهند، یک بایت به یک وبلاگ محبوب بدل خواهد شد…

سوم، فنجون: آقای محمد نایبی مؤسس این وبلاگ هستند. البته ظاهراً فنجون چند نویسنده دارد. توصیه‌ی من این است که به ویرایش نوشته‌ها پیش از انتشار توجه بیشتری بکنند. فنجون هم پتانسیل مخاطب بالا را دارد…

البته بدون شک ده‌ها و بلکه صدها وبلاگ خوب دیگر هم وجود دارد که مستحق توجه و عنایت بیشتری از سوی خوانندگان هستند. از این رو، از همه‌ی وبلاگ‌نویس‌ها خواهش می‌کنم که با اشتراک گذاری مطالب وبلاگ‌های جالب با دیگر کاربران از طریق راه اندازی لینکدونی، به وبلاگ‌های تازه کار و البته کل وبلاگستان، کمک کنند…

دغدغه…

می‌گفت تو الان در سنی هستی که باید دغدغه‌ات درس باشد. نه چیز دیگر…

می‌گفت گاهی درس خواندن و گاهی فرار کردن، تو را به جایی نمی‌رساند، باید دغدغه‌ات درس باشد…

***

گفتم، به اهداف بالاتر می‌اندیشم؛ گفت، هدف والایت از همین مسیر می‌گذرد؛ به نیت اهدافت، درس را مسئله‌ی اصلی‌ات قرار ده. برو بالاتر!

***

کلاهم را قاضی کردم، دیدم بیچاره راست می‌گوید. بدتر از آن، دیدم که دغدغه‌ام هر چه باشد، درس و مدرسه نیست…

***

گفتم، آری! درست می‌گویی، اما چگونه دغدغه‌ام را تغییر دهم؟

جوابی نداد… شاید نمی‌دانست چگونه…

***

شما می‌دانید؟ مرا راهنمایی کنید!