تولّد هایم، یک و شانزده سالگی!

چند روزی است که «دو برنامه‌نویس» یک سالگی‌اش را پشت سر می‌گذارد… سالی که برای «دو برنامه‌نویس» و این سه «برنامه‌نویس» سالی مهم بود، پر از فراز و نشیب…

همه چیز از شبی که فردایش من و احمدعلی آزمون داشتیم شروع شد، همان شب دامین «دو برنامه‌نویس» هم ثبت شد… شادی‌ها، پیچاندن‌ها، کپی‌کاری‌ها، پست‌های خوب و …

اما… دو روز پیش، یکی از این سه «برنامه‌نویس» هم شانزده‌سالگی‌اش را تمام کرد و به خاطرات سپرد… آری، «دو برنامه‌نویس» درست چند روز پیش از جشن تولد سال گذشته‌ی من متولّد شد…

دوست دارم در این نوشته، نمای کلّی سال گذشته‌ی خودم و «دو برنامه‌نویس» را کمی شرح دهم.

ابتدا در مورد وبلاگ:

«دو برنامه‌نویس» در ۱۷ آبان ماه سال ۱۳۹۰ شروع به کار کرد… (+) من و احمدعلی فعالیتمان را در وبلاگ شروع کردیم… البته کمی بعد محمد هم به ما پیوست. با نزدیک شدن به آزمون‌های ترم نخست، فعالیت ما در وبلاگ کمتر شد. پس از آن، به فعالیت در وبلاگ ادامه دادیم. تعداد بازدید‌های روزانه و نمودار صعوی آن، مایه‌ی دلگرمی ما بود… چه خوشحالی‌ها که با این نمودار‌ها نمی‌کردیم! تابستان که شد، کار خود را به طور جدی‌تری ادامه دادیم، کم‌کم اعتیاد مراجعه به گوگل آنالیتیکز برطرف شد. نوشتن‌ها ادامه داشت و نمودار هم همچنان صعود می‌کرد.

گاهی بر اثر اتفاق خاصی، تعداد بازدید‌هایمان در یک روز خاص بیش از حد معمول می‌شد، در آن مواقع، احتمالاً مثل هر وب‌نویس تازه‌کار دیگری، به شدت ذوق می‌کردیم…

(برای مشاهده‌ی عکس در ابعاد بزرگتر، روی آن کلیک کنید)

همانطور که در نمودار بالا می‌بینید، از حدود شهریور ماه بود که بازدید‌های سایت کمی افت کرد. دلیل‌های متفاوتی داشت، یکی‌اش آزینیوم بود که جدی‌تر رویش کار می‌کردم، و مورد دیگر درگیر شدن با افکار مختلف بود. در مورد این افکار، بیشتر توضیح خواهم داد.

بعد به مهرماه رسیدیم، از آنجایی که دو سال دیگر کنکور دارم، تصمیم گرفتم که بیشتر درس بخوانم؛ فعالیت در وبلاگ با شک و تردید مواجه شده بود، به هر حال تصمیم به ادامه‌ی وبلاگ گرفتم، نتیجه‌ی نسبتاً مطلوب در نخستین آزمون آزمایشی مدرسه‌مان هم، مهر تأییدی بود بر این تصمیم من… از سوی دیگر، احمدعلی در طول این مدت، ۲ یا ۳ بار تصمیم گرفته که از وبلاگ (دست‌کم برای مدتی) کنار بکشد، و بعد از تصمیمش منصرف شده است…

محمد هم که به شدت درگیر المپیادش است و نرخ ارسال پست‌هایش در بهترین حالت یک پست در ماه است.

به هر حال، «دو برنامه‌نویس» در حال حاضر ۷۵ خواننده‌ی فید و هفته‌ای نزدیک به ۲۵۰ خواننده از طریق سایت دارد که در طول یک هفته، ۴۷۲ صفحه را بارگذاری می‌کنند. میانگین زمان حضور کاربران در سایت هم نزدیک به دو دقیقه است. راستش نمی‌دانم این آمار برای یک سال خوب است یا بد، به هر حال امیدوارم خوب باشد!

و حالا در مورد خودم:

از اوایل سال تحصیلی گذشته، به همراه احمدعلی روی پروژه‌ی خامه‌عسل (پروژه‌ای که به نتیجه نرسید، ولی شاید در آینده برسد…) کار می‌کردم. پروژه و وبلاگ دغدغه‌های من بودند و زندگی می‌گذشت (همه چی آرومه!) بعد از عید، تقریبا خامه‌عسل به کناری نهاده شد… در اواسط خرداد ماه، یعنی زمان آزمون‌های ترم دوم، جرقه‌های ایده‌ای به ذهن من و احمدعلی خطور کرد، اما پس از صحبت با دکتر مجیدی، ایده تغییر‌های بسیاری کرد و ایده‌ی آزینیوم متولّد شد.

اما بزرگترین اتفاق در یک‌سال گذشته، تغییر نگرش من به جهان بود. نمی‌دانم چرا، ولی از تابستان امسال، به موضوعاتی که نمی‌دانم نامش فلسفی است یا چیز دیگر، بیشتر فکر می‌کردم. حس می‌کردم نسبت به گذشته دغدغه‌های مهم‌تری پیدا کرده‌ام. شروعش هم با تماشای فیلم Hugo و پیامد‌هایش بود… این افکار گاهی تبدیل به فکر‌هایی می‌شد که به جای فایده، بیشتر ضرر داشت. به کمک « علی ابیانه » و « رضا رجبلی »، وجهه‌ی منفی این افکار تا اندازه‌ی خوبی زدوده شد تا دست کم از زندگی باز نمانم.

مورد خوب بعدی که به تازگی اتفاق افتاده است، این است که درس حسابان کلاس ما را « آقای یاران رزمی » تدریس می‌کنند. سخن‌های ایشان، که شاید برخی از آن‌ها را در دل‌نوشته‌های اخیر من و احمدعلی به عنوان نقل‌قول‌هایی دیده باشید، به جهت دادن به افکار آشفته‌ی درون ذهن، و البته تعییر مسیر زندگی، کمک شایانی می‌کند…

بیست و چهارم آبان ماه هم روز تولّد من بود که البته چندان رضایت بخش نبود!‌ (فکر کنید تنها کسانی که بدون این‌که بهشان بگویید امروز تولدتان است، تولدتان را تبریک بگویند، این‌ها باشند: پدربزرگ و مادربزرگ، بانک پاسارگاد «…»، گوگل «!»، و البته یکی از دوستانم «آن هم از طریق شبکه‌ی اجتماعی!»)

خلاصه‌ای از سرگذشت من و «دو برنامه‌نویس» را خواندید، امیدوارم شما هم سال خوبی را سپری کرده باشید و امیدوارم که سال آینده‌ی بهتری را سپری کنید! همچنین اگر در این لحظه چیزی به ذهنتان خطور کرد، خوشحال می‌شوم آن را به عنوان یک دیدگاه با من به اشتراک بگذارید!

0 دیدگاه در “تولّد هایم، یک و شانزده سالگی!

  1. آخ گفتی ها…منم روز تولدم توی اداره ی بیمه بودم که بانک پاسارگاد اسمس داد مشتری گرامی تولدتان مبارک…خودمم خبر نداشتم

  2. مهدی جان بینهایت خوشحال شدم از اینکه این پست را دیدم، منو یاد خاطرات آی تی جو انداخت، تبریک می گم هم تولد شما رو، هم تولد دو برنامه نویس رو

    از دیگر دوستان هم بسیار ممنون هستم چنین وبلاگ مفیدی را با تلاش های خود جلو می برند

    امیدوارم همیشه با تلاش ها و کارهای بی وقفه خود در تمام لحظات و در تمام جهات زندگیتون موفق و شاد و پیروز باشید

    ارادتمند شما

  3. صمیمانه تبریک عرض میکنم و به بهانه یک سالگی دو برنامه نویس از اینکه واقعاً سعی کردین هیچوقت کم نذارین و اطلاعات خودتون رو با دیگران به اشتراک بذارین تشکر میکنم که باعث شد یک سالگی دو برنامه نویس کاملاً مفید و کاربردی باشه و امیدوارم هر روز شاهد پیشرفت شما باشم و دو برنامه نویس هم همیشه این روند پیشرفت رو طی کنه. بهترین ها را برای شما خواستارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *