بایگانی دسته: دل‌نوشته

مباحثی که سعی‌شده در آن‌ها شمارا کمی به فکر وادارد.

بی فرهنگی آن هم از نوع مدرن!

 اصولا ما ایرانی ها آدم های با فرهنگی بودیم و هستیم ولی خوب بستگی دارد به اینکه فرهنگ را چه تعریف کنیم… . هر دنیایی برای خودش یک نوع فرهنگ خاص دارد و فرهنگ در دنیای واقعی تعریفی بسیار متفاوت نسبت به تعریف در دنیای مجازی دارد. و چون ما اصولا خیلی ادعای بافرهنگی داریم به نظرم رسید بهتر است بی فرهنگی خودمان در دنیای مجازی را به شما(و خودم!) گوشزد کنم شاید گوشی شنوا پیدا شود  و سپس دلیل بی فرهنگی بودن آن را از نظر عقلی و شرعی بررسی کنم.

 

ادامه خواندن بی فرهنگی آن هم از نوع مدرن!

دات نت 4

دات نت 3.5 یا نسخه های بالاتر !!

سلام

نمیدونم که چرا شروع کردم به نوشتن یه همچین نوشته ای.شاید برای اینکه جبران کنم این چند وقتی رو که مطلب ننوشتم.شاید برای خالی شدن دل خودم و شاید هم عواملی خارجی! باعث شدن که من الان بیام اینجا و نامه بنویسم. شایدم دوست دارم درد دل کنم با یکی و کسی رو بهتر از شما پیدا نمیکنم. یه جایی خوندم که از دوستانی که توی ماه آذر به دنیا اومدن جدا نشید چون به درد دل شما خوب گوش میدن ولی ننوشته بود که دوستان آذری باید با کی درد دل کنن. منم اومدم اینجا تا یه ذره درد دل کنم.(در آخر توضیح میدم که چرا اسم این مطلب رو گزاشتم دات نت 3.5 یا نسخه های بالاتر!!!)

ادامه خواندن دات نت 3.5 یا نسخه های بالاتر !!

هی وای من

این نوشته در ساعت ۱ و ۴۰ دقیقه ی نیمه شب نوشته شده است.

۱. پروژه ی ما* باید پیش بره و تا سمینار به یه جای خوبی برسه. ما هم در همین راستا٬ داشتیم توی اتاق سیمولیشن یک بی زد می زدیم که آقای حبیبی – معاونت محترم پژوهشی دبیرستان – سر رسید. نه تنها بسی ضایع شدیم٬ بلکه ایشون تهدید کردند که اگر تکرار بشه٬ این کامپیوتر i5 رو از ما می گیرند و به جاش یک دستگاه 486 به ما می دهند. من هنوز کامپیوتر قدیمی مون که یه ۴۸۶ بود رو یادمه… حتی موسیقی هم نمی تونست پخش کنه… یاد ویندوز ۳.۱ به خیر!

۲. فردا آزمون درس آمار داریم٬ الان هم نمی دونم چرا به جای آمار خوندن٬ دارم تراوش های ذهنم رو اینجا می نویسم…

امیدوارم نمره ام در آمار خوب بشه… می دونید٬ آمار یه جوریه!

۳. وردپرس هم خیلی لطف داره و بعد از آپگرید٬‌ گند میزنه به وب نوشت… سپاس از دوست عزیز تازه وارد (آقای محسن غیاثی) که برامون وب نوشت رو درست کردند. (ایشون نسبتی با بنده ندارن جز یک دوست!)

۴. قالب سایت رو هم به زودی عوض خواهم کرد. طبیعتا بعد از امتحانا…

۵. در نتیجه ی بی زد بازی کردن امروز٬ احتمالا آقای آراسته هم یک پدری از ما در بیارن… به جبران امروز٬ فردا می خوایم بمونیم مدرسه قشنگ پروژه انجام بدیم! امیدوارم بی زد بازی نکنیم!!

۶. من میرم نمونه سوال آمار حل کنم. یه سپاسگزاری هم می کنم از آقای فلاحت٬ دبیر خوب آمار که با ایمیل و کامنت٬ پرسش های ما که شاید چیزی از آمار نفهمیده باشیم رو جواب می دن…

*درباره ی پروژه ی ما می تونید در بخش درباره ی من از وبگاه خودم٬‌ بیشتر بخونید… توضیحات بیشتر رو هم به زودی به بخش مربوط به پروژه در وبگاهم می افزایم. اسم رمز پروژه ی ما هم٬ خامه عسل است… شاید در تراوش های بعدی ذهن من٬ دلیل انتخاب این نام هم باشد…

نه

یک تکه طالبی را

زیر میکروسکوپ گذاشتم.

یک میلیون چیز عجیب خوابیده بودند،

هزار میلیون چیز غریب می خزیدند،

چندین هزار چیز سبز رنگ وول می خوردند،

از این به بعد دیگر طالبی نمیخورم.

از شل سیلور استاین

هر آمدنی رفتنی هم دارد!

-امروز که با تاکسی به خانه می آمدم در راه هنگامی که تاکسی داشت از چهار راه عبور می کرد یک ماشین که داشت در جهت عمود ما حرکت میکرد ایستاد و از حق قانونی خود گذشت و اجازه داد که تاکسی عبور کند.شما هم شاید این را چندین بار دیده باشید.{مگر موضوع مهمی است!؟!}

یک روز دیگر..  مثل همه روز های دیگر.. دیدم توی پیاده رو یک نفر داشت کمک یک خانم مسن میکرد.بار او را برای او حمل میکرد.. این موضوع منو به فکر انداخت.{بازم میپرسم:مگر موضوع مهمی است!؟!}

ادامه خواندن هر آمدنی رفتنی هم دارد!

سلام!

سلام

اولین مطلبی که توی این وبلاگ میزنم یه داستان که توصیفی از وضع موجود ما ایرانی هاست و من از محمدهادی شیرانی اون رو نقل میکنم (یعنی داستانش برای من نیست):

توی این روزهای بارانی اخیر منتظر تاکسی موندن واقعا خیلی سخته مخصوصا وقتی راننده ها هم بی انصافی به خرج داده و از جابجایی مسافر به صورت عادی خودداری کنند. این اتفاق برای ما رخ داد و راننده خط بی توجه به صف مسافران که منتظر ماشین بودند کنار خیابون داد میزد : ” دربـــــــــــــــــست ” . نگاه معنی دار و اعتراض های گاه و بی گاه مسافران هم راننده رو کلافه کرده بود و هم ما رو، به خاطر همین من و یک خانم و دو آقای دیگه با همدیگه ماشین رو با کرایه 6000 تومن دربست گرفتیم که برای هر مسافر نفری 1500 تومن میافتاد درحالی که کرایه خط فقط 550 تومن بود. به هر ترتیب سوار تاکسی شدیم و راننده شروع کرد از مشکلات ماشین و گیر نیومدن لاستیک و بنزین آزاد زدن صحبت کردن و به اصطلاح همون جلسه که پیش تر شرح دادم شروع شد.کنار راننده مرد جوانی نشسته بود که انگار از خیس شدن زیر بارون دل خوشی نداشت. وقتی سخنرانی راننده درباره مشکلات بنیادی مملکت شروع شد خیلی سریع خودش رو وارد بحث کرد که بهتره ادامه بحث رو به صورت یه گفتگوی دو طرفه دنبال کنیم :

ادامه خواندن سلام!