با خودم فکر میکردم اگر حالا بمیرم مثل کسی شدهام که برای پیکنیک وسایلش را جمع میکند و بعد هیچی…
آمار مرگومیر کم نیست. واقعا دلیل وجود ندارد که من جز افرادی که ثانیههایی دیگر میمیرند نباشم (یا باشم!)
واقعا چه باید کرد؟!؟ آیا درست است که سه سال فقط وسیله جمع کرد برای آیندهای که آمدنش معلوم نیست یا فردایی که شاید دیگر نباشد؟ آیا sin(a)+sin(b)=2*sin( (a+b)/2 )*cos( (a-b)/2 ) واقعا به دردم خواهد خورد؟!؟ و مطمئنا اگر فردایی باشد بدون این معلوم نیست معلم حسابان (دوستان یا ایشون آشنایی دارن!)(ایشون اون معلم حسابانی که نقلقولهایی از ایشون قبلا منتشر شده نیستند ولی هردو معلم واقعا برای من قابل احتراماند) چه بلایی سر آدم بیاورد!
پینوشت. این نوشته مدتها قبل منتشر شده ولی خیلی خیلی به موضوع مربوطه!
نمیدون فازت چیه ولی هرچی هست وقتی بمیری خودم اگر دسترسی پیدا کن میام و محتوا فعلی رو برای یک چند سالی زنده نگه میدارم… @@
سلام دادا ۵ ساله دارم دیدگاه تو میخونم ول هنوز متوجه نمیشم چی میگی
انشاء الله همه کسانی که در این سایت مطلب گذارده اند و همه دست اندرکاران آن سالها به خوبی و خوشی زندگی کنند. به قولی صدو بیست ساله شوند. مرگ در پی زندگی معنا پیدا میکند. مرگ با زندگی است. در کنار زندگی است. سایه به سایه هم میروند. با تولد، مرگ هم به دنیا می آید. ولی …. مرگ نیستی نیست. مرگ وقتی می آید که به او اجازه بدهیم چه بدانیم و چه ندانیم این واقعیت است. حتی نیستی هم میتواند بیاید، اگر به او اجازه بدهیم. ولی اگر بخواهیم زندگی کنیم هیچ چیزی جلودار ما نخواهد بود حتی مرگ.