زمین،
مانند دریاهایش مهربان است،
مانند جنگل هایش بخشنده است،
و مثل کوه هایش استوار می نماید.
کسی از درونش خبر ندارد.
زمین،
این موجود مهربانِ بخشنده، در دلش غوغایی دارد.
غم هایش را درون خود می ریزد، دلش به جوش آمده، اما هنوز مهربانی و بخشندگی اش را به بیرون عرضه می کند و خودش را استوار نشان می دهد.
نمی خواهد مردم زمین از دلش باخبر شوند. می خواهد آنان را خوشحال ببیند.
گاهی کنترل خود را از دست می دهد. بخشی از درونش را به بیرون می ریزد. گدازه های بی رحم زندگی را نابود می کنند…
اما این، درد او را تسکین نمی دهد. برعکس، درد مردمانی که او باعث آزرده شدنشان شده هم به مجموعه ی بی پایان دردهایش افزوده می شود.
تمام تلاشش را می کند که دیگر اندوهش به بیرون نپاشد.
می خندد؛ تا کسی اندوهش را نبیند.
استوار می نماید؛ حال آنکه از درون فروریخته…
دست کم، من و او هم را می فهمیم.
همهی نوشتههای مهدی غیاثی
من، ذهنم، آرامش…
ذهن آشفتهی من، پی یک آرامش میگردد.
ذهن من، حس پردازندهای را داشت که یک لوپ بینهایت تمام توانش را میمکد. به زانو در آمده بود. مثل وقتی فن سرفیس با تمام توانش میچرخد، تا زیر بار فشار زندگیاش نابود نشود.
از دور نوری دیدم.
کسی بود که گفت، حواسش به من است. هوایم را دارد.
حتا وقتی تمام دنیا به من پشت کنند، او با من است.
راست میگفت. قبلن هم گفته بود. میدانستم راست میگوید.
به او گفتم، مرا بِرَهان. له شدهام.
او شنید.
پروسسهای ذهنم، هر یک در جای خود، با اولویتهای مناسب قرار گرفتند. به جادو میماند. لوپ پوینتر هنوز هم در حال چرخش است. شاید در حالت صبر… waiting…
یک پروسس، که مدتها بود فعال نبود هم حالا فعال شد. پروسس مربوط به اوست.
تسک دیگر، که در گوشهی ذهنم قدم میزند و گهگاهی، زیر چشمی به من مینگرد، یک پروژه است. شاید او هم در حالت صبر است، منتظر است که من نیمنگاهی به او اندازم.
جزء آخر، راوی است. میگوید. همینها را میگوید.
لوپ پوینتر کمی داغ شده است. شاید تند میچرخد. بد نبود میشد یک delay در میانش افزود.
شاید هم میترسد. این مسیر، تازه است. این شرایط، بحرانی است. ممکن است هر لحظه، شهابی به سر او بخورد. شاید هم شاخه گلی.
سپیدی و سیاهی برایش در هم آمیخته است.
نیمنگاهی به رخ این پروژه انداختم. بغض چهرهاش را گرفته. یک چشمش به من است، یک چشمش به لوپ. گاهی هم در خودش فرو میرود. شاید خیالاتش، یا آرزوهایش را مجسم میکند.
همهی این پروسسها، دوستداشتنیاند. او، که جای خود دارد؛ پوینتر گاهی جیغ میکشد اما دوستش دارم؛ پروژه، راوی، دیگرانی که اکنون در خوابند، همگی سرسبزند.
من اجتماع همینهایم. من خودم هیچ نیستم.
شاید یک کلاس پایه، کلاس آدم. ولی آنچه مرا من کرده، همین تسکهایند.
حرفهایم تقریبن تمام شده بود، که ناگاه، در جایی، جملهای را دیدم. خوبی فهمیدن، بیانتها بودنش است. میروی، میروی، ساحلی نیست.
دوستی این را گفته بود. راست میگوید انگار.
قصهی من، قصهی این پروسسها، قصهی فهمیدن است…
تنهایی
دنیای من، گاهی بیکران است. انتها ندارد.
رنگارنگ و زیباست. مثل موسیقی بتهوون.
مثل صدای بچههایی که در مهد کودک بازی میکنند.
اما…
دنیای من گاهی هم سرد و تاریک است.
فریاد گوشخراش تنهایی، تنها چیزی است که به گوش میرسد.
تنهایی، مونس شبهای تاریک و سرد من است.
بیاختیار، در تاریکی به شیشهی نورانی کامپیوترم خیره میشوم
و بیهدف میچرخم
در دنیایی که همانقدر مجازی است که دنیای بیرون.
هیچ موسیقیای خوش نمینماید
هدفون را از گوشم در میآورم و به گوشهای پرت میکنم
تنهایی، تنها مونس من است.
ممکن بود که او، آنلاین بود. میگفتیم…
دنیا را زیر سوال میبردیم
خاطرات بد و خوب را میدیدیم
و میخندیدیم
تنهایی را از تنهاییاش به گریه میانداختیم…
شاید هم، او میبود
و کمی میگفتم
و کمی او میگفت
دلمان خوش میشد، به همین صحبت ها…
مونس شبهای تنهاییِ من، تنهایی است.
وقتی یک مانیتور High-Density است و دیگری نیست!
وقتی یه لپتاپ ویندوزی (مثل سرفیس) که رزولوشن خیلی بالایی داشته باشه (مثل چیزی که اپل بهش میگه رتینا) رو به یه مانیتور اکسترنال وصل کنید که رزولوشن معمولی داره (مثلن Full HD)، حالا اگر بخواید هر دو مانیتور رو همزمان روشن کنید و در حالت Extend از هر دو تا استفاده کنید، اتفاقهای کمی ناخوشایند رو مشاهده خواهید کرد.
تا ویندوز از مدتی قبل (ویستا؟) امکان Scale اپلیکیشنها برای مانیتورهای High Resolution رو فراهم کرده بود. ولی تا قبل از ۸.۱، تنها یه تنظیم برای این کار وجود داشت. و در صورتی که همزمان دو مونیتور، یکی High Resolution و یکی معمولی به کامپیوتری متصل بود، یا تصویر در مانیتور High Res خیلی ریز میشد، یا در مانیتور معمولی خیلی درشت.
توی ویندوز ۸.۱ امکانی اضافه شد که این مشکل رو حل کنه. در تنظیمات Display یک اسکرولبار هست که اندازهی مورد علاقهتون رو به اون اسکرولبار میدین، و ویندوز بر اساس اندازه و رزولوشن هر صفحه، به مقدار مورد نیاز اپلیکیشنها رو بزرگ میکنه.
اما متأسفانه این امکان هنوز باگ داره، و کامل نیست.
برای مثال، یکی از مانیتورها مقداری شفافیت خود را از دست خواهد داد. ظاهراً مانیتوری که در تنظیمات Resolution به عنوان Primary Monitor تنظیم شده باشد بدون اشکال است، ولی مانیتور دیگر کمی از وضوحش کم میشود.
من مانیتور اکسترنالم را به عنوان Primary Monitor و مانیتور خود سرفیس را به عنوان مانیتور دوم تنظیم کردهام، و در حال حاضر وضوح تصویر روی مانیتور اکسترنال بینقص و وضوح تصویر روی مانیتور سرفیس هم قابل قبول است.
اما به دلیل باگهای موجود در این سیستم، برای جلوگیری از وقوع باگهای عجیب و غریب، بهتر است هنگامی که مانیتور را وصل یا قطع میکنید، یک بار از اکانت خود Sign Out کرده و دوباره Sign In کنید.
(یکی از بامزه ترین باگها که تا کنون چند باری برایم رخ داده است، این است که سرفیس فکر میکند چهار برابر بزرگتر است، و در نتیجه من فقط یک چهارم صفحه را از مانیتور سرفیس میتوانم ببینم!)
***
اما برخی اپلیکیشنها هستند که از APIهای قدیمی مربوط به زمان ویندوز XP برای رسم خود استفاده میکنند. زمان ویندوز XP و قبل از آن، مایکروسافت فکر نمیکرده روزی اینقدر تراکم پیکسلها زیاد شود، و چنین پیشبینیای نکرده بوده است.
این دسته از اپلیکیشنها، که تعدادشان زیاد نیست ولی کم هم نیست، به طور کلی روی صفحههای High Resolution با وضوح خوبی دیده نمیشوند.
***
توجه کنید که تمامی چیزهای گفته شده مربوط به اپلیکیشنهای دسکتاپ است. اپلیکیشنهای مدرن ویندوز ۸ از ابتدا با توجه به امکان High Res بودن مانیتورها ساخته شدهاند، و هیچ مشکلی ندارند.
در واقع، من وقتی از حالت Extend استفاده میکنم، سعی میکنم اپلیکیشنهای مدرن مورد نیازم را روی صفحهی سرفیس باز کنم که همه چیز بینقص باشد، و بعد اپلیکیشنهای دسکتاپ مورد نظرم را در مانیتور دوم (که Primary شده است) باز میکنم.
به هر حال امیدوارم در ویندوز ۱۰ این رفتار ویندوز بهبود پیدا کند، و باگهایش هم برطرف شود :)
نه زامبی جان! محیط برنامهنویسی و سیستمعامل مثل رنگ لباس، یک انتخاب شخصیه!
شاید بدونید که من الان دانشجوی ترم یک کامپیوتر دانشگاه تهرانم. برای درس مبانی، اساتید تصمیم گرفتن که بچهها از Visual C استفاده کنن.
اما، بعضی از TAهایی که پروژهها رو تحویل میگیرن، مک یا لینوکس دارن. البته این چندان مشکل بزرگی نبود. موارد اختلاف در حدی که ما قراره استفاده کنیم خیلی کمه.
چند روز پیش، یه دوستی از همین TAها داشت میگفت که ما هر چی به استادها گفتیم بیاین از gcc استفاده کنین قبول نکردن. و بعدش توضیح داد که میتونین از CodeBlocks استفاده کنین که مطمئن بشین روی کامپیوتر همهی ما ها درست اجرا میشه.
خب، تا اینجا حرفها منطقی بود. اما بخشهای غیرمنطقی:
همین دوست عزیز گفت که شما همتون ترم بعد باید از لینوکس استفاده کنین، و اصلن ترم بعد استفاده از ویندوز جرم محسوب میشه.
اوضاع وقتی بدتر شد که توی سایت Codeblocks رو گذاشت، و نوشت «[…] محیط برنامهنویسی استاندارد رو تجربه کنید!»
شاید یه نسخه از زبان سی استاندارد باشه، ولی محیط برنامهنویسی؟ نه!
***
لپتاپ، گوشی، سیستمعامل، محیط برنامهنویسی و چیزهایی از این قبیل یک سری «ابزار» هستن، نه بیشتر. اینها قراره به ما کمک کنن که به وسیلهی اینها به اهدافمون برسیم.
حالا اینکه من چه ابزاری استفاده کنم، بستگی به نیازها و سلیقهی فرد داره. همونطور که ممکنه من از مزدا خوشم بیاد، ولی یکی دیگه تویوتا رو بیشتر دوست داشته باشه.
بنابراین، بیایید زامبی نباشیم! چه اپل، چه مایکروسافت و چه لینوکس. هر چند الان طوریه که مردم بیشتر از مایکروسافت بیچاره و مظلوم بدشون میاد :)
پینوشت: لینوکسی بودن یه چیزه، لینوکسزامبی بودن یه چیز دیگه. دستهی اول خیلی دوستداشتنی هستن برای من، ولی دستهی دوم به هیچ وجه!
ویندوز دوستداشتنی من: ساخت کلیدهای میانبر اختصاصی
گاهی بد نیست که برای سریعتر شدن کارهامون، میانبرهای جدیدی برای کیبرد تعریف کنیم. گاهی هم مثلن کیبرد لپتاپمون دکمهای رو نداره، و دوست داریم میانبری برای اون کار تعریف کنیم.
AutoHotKey یه برنامهی جذاب و گیکپسنده که میتونید براش اسکریپت بنویسید، و اون از روی این اسکریپتها کلیدهای میانبری که میخواید رو میسازه یا اینکه کاربرد یه دکمه رو عوض میکنه.
مشکلی که من داشتم، این بود:
ردیف بالایی کیبرد سرفیس، دکمههای F1 تا F12 هستن و در عین حال یه سری دکمه ویندوز ۸ به اضافهی Home، End، PageUp، PageDown.
اینها یکیشون پیشفرض میشه و اونیکی با دکمهی Fn قابل دسترسیه. البته پیشفرض هم قابل تغییره. خب، به عنوان یک برنامهنویس هم به Home و End زیاد نیاز دارم، و هم به F5. بنابراین با یکی از این پیشفرضها نمیتونم کنار بیام.
البته اون چهار دکمه با کلیدهای Fn و دکمههای چهار جهت هم قابل دسترسیه. ولی اینجوری مثلن Shift+Home سهدکمهای میشه، یعنی Shift+Fn+Right و البته توی فارسی هم Home و End برعکس چیزی که باید عمل میکنن :)
کاری که من کردم اینبود که F9 و F10 رو غیرفعال کردم (اصلن از این دکمهها در طول عمرم فکر نکنم استفاده کرده باشم!) و به جاش Home و End قرار دادم، که روی خود کیبرد هم نوشته شده. حالا من در دو حالت پیشفرض Home و End رو دارم.
و البته میانبرهای دیگری هم برای کنترل Media تعریف کردم.
فایل نهایی اسکریپت من چنین چیزی از آب در اومد:
F9::Home F10::End #F1::Volume_Down #F2::Volume_Up #F3::Volume_Mute #F4::Media_Play_Pause ^F1::Media_Prev ^F2::Media_Next
شما هم با یه کم حوصله میتونید در حد نیازتون زبانش رو یاد بگیرید و برای خودتون اسکریپت بسازید.
بعد هم با کپی کردن اسکریپت در فولدر Startup، اسکریپت همیشه اجرا میشه.
سرفیس: فن، گرما، کارایی
همونطور که احتمالا میدونید، من حدود یک ماه پیش «سرفیس پرو ۳» خریدم.
البته به زودی یک بررسی کامل از اون رو در یک پزشک منتشر خواهم کرد، ولی فعلن قصد دارم در مورد اتفاقات جالبی که در مورد فن، گرما و کارایی این دستگاه اتفاق میافته صحبت کنم.
سرفیس پروی ۳ نازکترین دستگاه دارای پردازندهی Intel Core هست که تا به امروز ساخته شده. مایکروسافت گفته که فن موجود در این دستگاه ۳۰ درصد از هر فن دیگری در بازار بهتره، و اختصاصاً برای این دستگاه طراحی شده.
خب، نکتهی نخست این که این دستگاه در حالت عادی و کارهای سبک، بدون فن به نظر میرسه. نمیدونم در اون لحظات فن در حال چرخشه یا نه. ولی حتا در یک اتاق ساکت هم هیچ صدایی از دستگاه شنیده نمیشه.
اما در کارهای سنگین، مانند برنامهنویسی، گیم یا مولتیتسکینگ زیاد، صدای فن دستگاه شنیده میشه، مثل اولترابوکها.
اما نکتهی دوم، که به نظرم عجیب و جالبه، رفتار سرفیس در شرایط کار سنگینه.
ابتدا باید معنای Throttling را بدونید. Throttling یعنی کم کردن سرعت پردازنده برای کاهش دما. بسیاری از دستگاههای نازک مجبورند برای حفاظت از خود چنین کاری انجام بدن. حتا آیفون و آیپد ایر.
نمودار زیر رو ببینید:
دستگاه ابتدا با سرعت حداکثر (۲.۶ گیگاهرتز) برای یکی دو دقیقه کار میکنه، دمای پردازنده به ۹۰ درجه میرسه، سپس سرعت پردازنده شروع به کاهش میکنه؛ و در پایان پردازنده در حدود دمای ۶۰-۶۵ درجه ثابت میشه.
حالا، یک بار دیگر این تست را در حالتی از سرفیس گرفتم که در جریان هوای کولر (آبی) قرار داشت:
این بار، دمای پردازنده تا ۹۰ میره، بعد تا حدود ۷۰ پایین میاد و در ادامه در حدود ۷۵ درجه ثابت میشه، و البته مدت بیشتری در سرعت بیشینه میمونه.
این تست ثابت میکنه که چیزی که در سرفیس باعث Throttle شدن پردازنده میشود، خود پردازنده نیست. بلکه دمای چیز دیگری در دستگاه (شاید دمای کلی مجموعه؟) باعث این اتفاق میشه. به همین دلیله که جریان باد باعث خنک شدن بدنهی دستگاه شده، و دستگاه به پردازنده اجازه میده که در سرعتهای بالاتر باقی بمونه.
البته در زمان اجرای این دو تست، اتاق من گرم بود (حدس میزنم سی و خوردهای درجه) و متوجه شدم که کارایی سرفیس در اتاق خنک بهتر است!
توجه کنید که منظورم از «کارایی»، کارایی در تستها، یا مثلن یک بازی سنگین است. در عملکرد واقعی (جز بازیهای نسبتاً سنگین پیسی، و هنگام رندر شدن یک فیلم) دستگاه به طور مداوم در حال استفادهی کامل از پردازنده و گرافیک باقی نمیماند، و چنین اتفاقاتی رخ نمیدهد.
افراد دیگری هم به نتایج مشابهی رسیدن، و حتا متوجه شدن که با یک فن کوچک USB، میشه از Throttling تقریباً جلوگیری کرد و دستگاه را در سرعتهای بالا نگه داشت!
از موارد دیگری که ظاهراً روی کارایی در این تستها تأثیر میذاره، کم کردن ولتاژ پردازنده هست، البته تا جایی که دستگاه تحمل داشته باشه و سیستم ناپایدار نشه.
نمیدونم این کار خطرناکه یا نه. به هر حال، تصمیم گرفتم فعلن در این مورد ننویسم. (هر چند تستها را انجام داده بودم و حتا این قسمت رو تقریبن نوشته بودم!)
به طور خلاصه، تقریباً هیچ نتیجهای نمیشه از تستهای من گرفت :) چون در استفادهی واقعی از دستگاه شرایط فرق میکنه. به جز دو حالت خاص:
۱- اگر زیاد تدوین فیلم انجام میدین، زمان رندر شدن فیلم روی این دستگاه بالا خواهد بود. بهتره رندر رو روی یه دستگاه قدرتمندتر انجام بدین.
۲- در هنگام گیم، سرفیس پروی ۲ از ۳ بهتر عمل میکنه. با این حال، اگه گیمر حرفهای هستین، منطقاً باید یه دستگاه با گرافیک غیر اینتل بخرید.
اما اگر مثل من در کنار کارهای خودتون، «گاهی» بازی میکنید، و میتونید به 30fps یا شاید کمتر، 720p، low detail و بازیهای یه کم قدیمیتر قناعت کنید، سرفیس پروی ۳ دستگاه مناسبیه. اگر یک فن کوچیک USB هم براش بخرید، چه بهتر :)
اینترنت اکسپلورر «مجبور» به افزودن propertyهای غیراستاندارد شده است!
نسخهی جدید اینترنت اکسپلورر ۱۱ که بر روی «ویندوز فون ۸.۱ آپدیت» نصب شده، تغییرات زیادی کرده که مایکروسافت اونا رو در وبلاگ رسمی اینترنت اکسپلورر منتشر کرده.
من میخوام در مورد یکی از این تغییرات صحبت کنم.
اینترنت اکسپلورر، در نسخههای اخیر (۱۰ به بعد)، ورژن استاندارد خیلی از propertyهای سیاساس۳ رو پشتیبانی میکنه، و سعی میکنه که گذشتهی ننگین خودش (IE6!) رو از ذهن طراحان پاک کنه.
اما، خیلی از طراحها هنوز آثارشون رو روی اینترنت اکسپلورر تست نمیکنن، به خصوص اونایی که برای موبایل طراحی میکنن. خب، تقریباً ۹۵ درصد بازار موبایل دست اندروید و آیاواس ـه که هر دو از webkit استفاده میکنن، و نتیجه این میشه که اون ۵ درصد بقیه (عمدتاً ویندوزفون) با این سایتها به مشکل میخوره.
حالا، مایکروسافت اومده و یه سری از propertyهای با پیشوند -webkit- رو هم در نسخهی جدیدش پشتیبانی میکنه، تا تعدادی از این سایتها درست نشون داده بشن.
یه نمونهی جالبش اینه:
قبل از آپدیت اخیر:
بعد از آپدیت اخیر:
خلاصه اینکه، لطفاً این طراحیهاتون رو توی مرورگرهای مختلف یه بار تست کنید :)
کلیپ Click it and I Note it، توسط مهندسان واننوت
به تازگی اکانت یوتیوب واننوت مایکروسافت، یک موزیکویدئو را منتشر کرده تحت عنوان Click it and I Note it، که عملکرد واننوت در سرفیس پرو ۳ رو نشون میده.
این کلیپ، در واقع تقلیدی است از آهنگ I’m Sek-sy and I know it از گروه LMF AO. جالبه بدونید این کار رو چند تا از مهندسای واننوت انجام دادن.
کلیپ رو میتونید توی یوتیوب ببینید یا از مدیافایر دانلود کنید.
مهم اینه که زندگی و کار این آدما شاده، و حوصله دارن یه زمانی از وقت آزادشون رو بزارن برای چنین کاری. و البته معلومه محصولشون رو هم دوست دارن، وگرنه نمیومدن براش چنین کلیپی بسازن :)
و خب، بد نیست یه کم مقایسه بشه با محیطهای کاری در کشور عزیزمون، که عمومن نه کسی کارشو دوست داره، نه کسی به کارمنداش اهمیت میده، و نه هیچی :)
سرفیس پرو ۳، کامپیوتر جدید من، و توییت «فارسی» سرفیس به من!
من چند روز پیش یک Surface Pro 3 خریدم. این دستگاه، تبلت جدید مایکروسافته، که سختافزار یه اولترابوک رو توی یه تبلت ۹ میلیمتری جا دادن.
این تبلت قراره به عنوان کامپیوتر من استفاده بشه. یعنی دسکتاپ، لپتاپ و تبلت من همین دستگاه میشه. تا الان که به نظر میاد از پسش بر میاد.
ویدئوی آنباکسینگ، و همچنین یه بررسی کامل ازش رو احتمالن توی یکپزشک منتشر میکنم به زودی.
اما، چیزی که الان میخوام بهتون بگم اینه که من توی توییتر، چند تا توییت کردم در مورد سرفیس، و نتیجه این بود که اکانت رسمی توییتر سرفیس به من فارسی جواب داد!
راستشو بگم، خیلی هیجان انگیز بود :)
آخرین توییت من و جوابش رو میتونید ببینید:
خب، توییت من یه مقدار شیطونی بود؛ و البته یه کمی هم به داغشدن سرفیس هنگام کار سنگین اشاره داشت :) (سرفیس موقع کار سنگین یه مقدار داغ میشه، توی بررسی خواهم گفت)
و خب، جالب اینه که من اکانت سرفیس رو منشن نکرده بودم توی این توییت. نمیدونم از طریق هشتگ بهش رسیدن یا چیز دیگه.
پینوشت: در حال نوشتن این پست بودم که اکانت سرفیس توییت یکی از دوستان در مورد پاسخ اونا به من رو هم favorite کرد.
پینوشت ۲: من در مورد توییتشون یه توییت کردم، بازم جواب دادن!