بایگانی ماهیانه: آوریل 2013

عیدی من به خوانندگان دو برنامه‌نویس و قالبی که به تحویل سال (!) نرسید.

خوب قرار بود روز اول سال ما هم به کاربرامون عیدی بدیم ولی خوب… به روز آخر تعطیلات کشید (برید خدا رو شکر کنید که عیدی‌مون به اسفند نکشید!). و نمی‌دونم آیا این رسم وجود داره که وبگاهی به خواننده‌هاش عیدی بده یا نه ولی در هر صورت ما این کار رو می‌کنیم. اول این‌که ما خیلی وقت پیش گفته‌بودیم که قراره یه قالب جدید برای دو برنامه‌نویس طراحی کنیم و قرار بود (بین خودمون) که روز اول فروردین هم قالب رو منتشر کنیم تا دو برنامه‌نویس هم با سال نو، نو بشه (شتر در خواب بیند پنبه‌دانه!). و قرار بود (خودم با خودم قرار گزاشته بودم!) که اولین یا دومین نوشته‌ای که منتشر می‌کنیم هم من عیدی‌م رو بدم. اما حالا که قالب به تعطیلات نرسید (شاید هم امروز برسه!) من عیدی خودم رو می‌دم.

جناب مجیدی در این نوشته در مورد احیای وبلاگ‌نویسی در سال ۹۲ صحبت کردند و سرویس بلاگ.آی‌آر رو هم معرفی کردند که به نظر خودم سرویس خیلی خوبیه (اگر دو برنامه‌نویس نبود که البته قبل از بلاگ.‌آی‌آر بود من اون‌جا می‌نوشتم!) و من (و مهدی و محمد) هم چون در اولین مسابقات برنامه‌نویسی بیان شرکت کردم (محمد در دومی‌ش هم به مرحله‌ی نهایی صعود کرد و گزارش محمد رو هم می‌تونید ببینید) و یکی از جوایزش اکانت بیان بود (بیان‌باکس + بلاگ.‌آی‌آر) و تا الان هم بیان به کاربراش حدود ۳۰ تا دعوت‌نامه داده که من ۳ تاش رو سوزوندم.

عیدی من هم به شما اینه که به ۳۰ نفر اولی که این‌جا دیدگاه بزارن و درخواست دعوت‌نامه بکنن (چون ممکنه به دلیل دیگه‌ای دیدگاه بزارن!)، من هم براشون دعوت‌نامه می‌فرستم و همین‌طور اگر بیش‌تر شد سعی می‌کنم از دوستان دیگه (مهدی و محمد و دوستان دیگه که به دعوت‌نامه‌هاشون نیازی ندارن) هم درخواست کنم و افراد بیش‌تری دعوت‌نامه بگیرن.

{با تشکر از آقای جهانی} توضیحاتی از بیان‌باکس و بلاگ.آی‌آر:

صندوق بیان محل مناسبی برای ذخيره و نگهداری انواع فايل است.همچنين صندوق بيان به شما اين امکان را می دهدکه فايل های مورد نظر را انتشار دهيد و در اختيار عموم بگذاريد .

توی صندوق بیان شما ۳ گیگابایت حجم و ۳۰ گیگابایت پهنای باند دارید بعلاوه‌ی این‌که این سیستم قابلیت برچسب‌گذاری فایل‌ها و امن‌کردن‌شون (پسورد گذاشتن روی فایل‌ها) رو هم داره.

بلاگ رسانه ای است برای متخصصان و اهل قلم تا بتوانند حضور موثرتری در فضای مجازی اینترنت داشته باشند. سعی ما در بلاگ بر این است تا فرصت استفاده از امکانات پیشرفته و حرفه ای متناسب با شان جامعه ایرانی را به ساده ترین نحو ممکن فراهم آوریم. تلاش کرده ایم تا فضایی متفاوت را در وب فارسی شکل دهیم و بستری بسازیم برای نخبگان، محققان، متخصصان، هنرمندان و اهل قلم تا بتوانند فارغ از دغدغه های فنی و حاشیه ای، بر تولید و نشر آثار خود تمرکز کنند.

این سیستم هم امکانات جالبی داره که پیشنهاد می‌کنم خودتون برید ببینید! (در ضمن به پای وردپرس هم می‌رسه!)

در ضمن من هر دعوت‌نامه‌ای که ارسال می‌کنم، فردی که دعوت‌نامه می‌گیره هم خودش ۱۵ تا دعوت‌نامه‌ی دیگه خواهد داشت که می‌تونه به هرکس دوست داره دعوت‌نامه‌ها رو ارسال کنه.

در مورد قالب هم حرفی نمی‌زنم و امیدوارم که زودتر آماده بشه. (البته بیش‌ترش تقصیر منه که در تبدیل قالب html به وردپزس کارم رو یه ذره کش دادم!)

عیدتون هم مبارک!

d8d56165-cdc2-4d8c-b8f6-3b39249da828

چگونه بدون نیاز به هیچ نرم‌افزاری کامپیوترمان را توسط گوشی آندرویدی‌مان کنترل کنیم.

برای کنترل کامپیوتر از طریق پلت‌فرم‌های دیگر مثل آندروید یا آی‌اواس اپلیکیشن‌های زیادی وجود دارد که البته نیاز به نصب نرم‌افزار آن در کامپیوتر مقصد نیز دارید. اما ویندوز به‌صورت توکار ابزاری به اسم Remote Desktop Connection دارد که همان‌طور که از اسم‌ش پیداست برای ارتباط به سیستم دیگری به‌صورت ریموت است.

برای استفاده از این سیستم هم کافیه Remote Desktop Connection را در ویندوز ویستا به بعد در استارت سرچ کنید و در XP هم استارت رو باز کنید و به All Programs یا Programs برید و Accessories و اون‌جا می‌تونید Remote Desktop Connection رو پیدا کنید.

اما توی آندویدتون باید اپلیکیشن Xtralogic Remote Desktop Client رو از دانلود‌ها دانلود کنید و روی گوشی‌تون نصب کنید. و در ضمن توی کامپیوتر مقصد هم به کامپیوترهای دیگه اجازه بدید که به اون کامپیوتر وصل بشن. یعنی باید System Properties رو باز کنید. توی ویندوز ویستا به بعد روی Computer کلیک راست کنید و Properties‌ رو بزنید و گوشه‌ی سمت چپ صفحه Advanced Settings رو بزنید.

RD
و توی ویندوز XP هم روی My Computer راست‌کلیک کنید و Properties رو بزنید. با صفحه‌ای مثل صفحه‌ی زیر مواجه می‌شید

RD3

حالا به بخش Remote برید و تیک Allow Remote Assistance connections to this computer رو فعال کنید.

RD2خوب حالا اپلیکیشن رو باز کنید. با صفحه‌ای مثل صفحه‌ی زیر روبرو می‌شید (بعد از Accept کردن و Cancel کردن Google Login)

Screenshot_2013-04-03-19-56-31حالا Next‌ رو بزنید و RDP رو انتخاب کنید (روش یه باز بزنید!)

خوب توی صفحه‌ی بعدی توی بخش آدرس باید آی‌پی کامپیوتری که می‌خواید بهش وصل شید رو بزنید. برای پیدا کردن آی‌پی‌ش می‌تونید صفحه‌ی Command Line رو باز کنید و ipconfig رو بزنید و توی نوشته‌هایی که نوشته می‌شه اسم آداپتوری که باهاش به اینترنت وصلید (مثلا Local area network یا Wireless Lan adapter wi0fi) رو پیدا کنید و اون نوشته که روبروی IPV4 Address هست که یه چیزی مثل ۱۹۲.۱۶۸.۰.۱۰۳ هست می‌شه آی‌پی اون کامپیوتر.

RD4

حالا توی بخش Address توی اپلیکیشن IPای که بالا پیدا کردیم رو بنویسید. (اگر بخواهید به کامپیوترهایی که خارج از شبکه‌ی خونه‌تون هستند وصل بشید یه ذره دردسرش بیش‌تره. مثلا باید به اون کامپیوتر یه آی‌پی اختصاصی (یا یه آدرس اختصاصی) بدید تا بتونید بهش وصل بشید) و توی بخش User Name باید User Name یه اکانت توی اون کامپیوتر و تو بخش Password هم پسورد همون اکانت رو بنویسید

Screenshot_2013-04-03-20-14-26

و خوب حالا Connect رو بزنید تا به اون سیستم (که در مثال بالا می‌خواهیم به سرور دو برنامه‌نویس وصل شیم) وصل بشید.

اینم از نتیجه‌ی کارمون.

Screenshot_2013-04-03-20-19-30

آيا شما از این نرم‌افزار استفاده کرده‌اید؟ آیا نرم‌افزار مناسب‌تری برای این کار می‌شناسید؟ دیدگاه خود را بیان کنید!

گیرم پدر تو بود فاضل

پیش‌نوشت: متنی که می‌خونید مقدمه‌ی کتاب «فیزیک ۳» انتشارات «خیلی سبز»ه که البته به فیزیک ربطی نداره. بلکه به ما بستگی داره. به زندگی روزمره‌مون رو رفتار هامون.

آیا ادیسون به بهشت می‌رود؟

-مقدمه‌ی ناشر

یک بلوتوث از قضا مؤدبانه و شاعرانه‌ای هست که دست‌به‌دس می‌چرخد و در آن شاعر طنزپردازی که اسم‌ش را به خاطر ندارم قصیده‌ای سروده است که: آقای ادیسون مسلمان نبوده و نماز نمی‌خوانده است اما با اختراع‌ش خدمت بسیار بزرگی به بشریت کرده است (همون آثار ماتأخر)، با این اوصاف در روز محشر آیا خداوند متعال او را به بهشت می‌برد یا خیر؟ داشتم برای مقدمه‌ام دنبال سوژه‌ای حواشی الکتریسیته و برق می‌گشتم که یاد این قصیده افتادم.

-وضعیت ما

در دنیا کلا عملکرد انسان‌ها یا باعث تولید نرم‌افزار و فکر و ایده می‌شود و یا منجر به تولید سخت‌افزار و ماشین. برای تولید هر سخت‌افزاری هم نیاز به نرم‌افزار است. به اطراف‌تان توجه کنید. به نرم‌افزارها و سخت‌افزارهایی که باعث خوشحالی شما می‌شوند توجه کنید: پزشکی، مهندسی (اتومبیل، هواپیما، کامپیوتر، اینترنت، تلویزیون، صنایع بزرگ و…)، علوم انسانی (جامعه‌شناسی، روانشناسی و…) ما در همه‌ی این صنایع مصرف‌کننده‌ی مطلق‌ایم! من که خجالت می‌کشم به خدا! یعنی می‌خوریم و می‌خوابیم و سر کار می‌رویم! که خیلی خوب و خیلی زیاد مصرف کنیم از تولیدات دیگران، آن هم با اعتماد به نفس کامل، در حالی‌که متوقع از خدا و جهانیم و منتقد و مدعی در همه چیز!

-گیرم پدر تو بود فاضل

تصور ما در مورد گذشته بسیار توأم با افتخار است طوری که انگار خود ما متعلق به گذشته‌ایم! و هرچه گذشتگان ما از مرام، معرفت، علم و پیشرفت بدست آورده‌اند (که می‌توان گفت نیروی محرکه‌ی اولیه پیشرفت کنونی بشر بوده‌است که بعد از قرون وسطا در اروپا ترجمه شده) همه را همین الان ما به‌دست آورده‌بودیم!!!

انگار وقتی از رستم، ابن‌سینا، فردوسی و سعدی و حافظ و سایر مشاهیر و دانشمندان پرآوازه‌ی گدشته‌ی این سرزمین نام می‌بریم، خودمان را به‌جای آن‌ها تصور می‌کنیم و با این تصور حال می‌کنیم. زهی خیال باطل، قرن‌هاست که ما مصرف‌کننده صرف بوده‌ایم و در رختخواب دراز کشده‌ایم و خیال گذشته را نشخوار کرده‌ایم.

-با توکل زانوی اشتر ببند

تفکر و تصور جالب دیگری که فکر می‌کنم در جامعه‌ی ما شایع باشد این است که ما فکر می‌کنیم خداوند متعال ما را به‌صورت ویژه‌ای دوست دارد! ول‌کن ما نیست، حتما به صورت خاصی هوای ما را دارد! ضمنا فلان اتفاق بد افتاده، اصلا اشکال ندارد حتما خواست خدا بوده‌، قسمت بوده!

بابا، برای هر مسلمان و کافر آب در ۱۰۰ درجه به جوش می‌آید و g در همه‌جای زمین حدود ۹.۸ است. یعنی این‌طوری نیست که ما هرجور تنبلی و بی‌فکری و بی‌برنامگی داشته‌باشیم و بعد بیندازیم‌ش گردن خدا و تازه بعدش بگیم انشاا… درست می‌شه! به خدا این جفایی است در حق خدا و دین و خودمون و نسل‌های بعدی.

-اعتماد به نفس

با همه‌ی این حرف‌ها ما خودمان را در همه‌چیز همه‌کاره می‌دانیم. در یک جمع که نشسته‌اید امتحان کنید، بگویید مثلا چند روز است که خون دماغ می‌شوید، ببینید اطرافیان‌تان چه دکترهای حاذقی هستند، هزارجور برای شما تز می‌دهند و نسخه می‌پیچند. با اعتماد به نفس کامل خودمان را از نظر هوش و فرهنگ سرآمد مردم جهان می دانیم و همه‌ی کارهای دیگران را نقد می‌کنیم و در مورد آن‌ها ادعا داریم. به روی مبارک نمی‌آوریم که ادعا و اعتماد به نفس مال تولیدکننده است نه مال مصرف‌کننده!

-از خواب گران خیز

تصور رابطه‌ی فامیلی زیاد با خدا، سوارشدن بر موج گذشته و خوش‌بینی بی‌مورد به آینده و اعتماد به نفس ناشی از همه‌ی این موارد، سهم ما را در تولید فکر و سخت‌افزار در جهان شدیدا پایین آورده‌است. من این‌ها را بیماری‌های اصیل و عمیق فرهنگی‌مان در مسیر تولید می‌دانم و به نظر تا تک‌تک ما خودمان را در این موارد درمان نکنیم و بر تنبلی‌هامان فایق نیاییم… . فرافکنی نکنید (که این هم یکی دیگر از اشکالات ماست) که پول نیست، مدیریت ضعیف است و… . همه‌ی این‌ها هست اما مشکل اصلی همان ضعف شدید فرهنگی‌ست. باید روی خودمان کار کنیم. هرکسی با خودش خلوت کند. به خودت یک نهیب بزن. علامه بر خوردن و پوشیدن و گشتن و کنکور دادن و دانشگاه رفتن و ازدواج کردن و سرکار رفتن! و بچه‌دار شدن و… جسارتا مردن هدف دیگری هم هست: تغییر و تاثیر نرم‌افزاری و سخت‌افزاری در زندگی نوع بشر. تاثیر بزار!


پیش‌نوشت ۲: این نوشته توی فیسبوک منتشر شده (من تو فیسبوک دیدم) و خوب منبع‌ش مطمئن نیست. ولی حتی اگر هم منبع‌ش درست نباشه حرف‌هاش درست‌ن! (امام علی (ع) می‌فرمایند: ننگر که گفت بنگر چه گفت!)

صادق هدایت در کتاب بوف کور خود می نویسد:

.. سی و هفت درد و عیب اساسی ما ایرانیان که هیچوقت درمان نشد..!
در زندگی درد هایی است که روح انسان را از درون مثل خوره می خورد
و می تراشد،این درد ها را نه می شود به کسی گفت و نه می توان جایی بیان کرد..!
1-اکثر ما ایرانی ها تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم.
2-اکثر مردم ما در هر شرایطی منافع شخصی خود را به منافع ملی ترجیح می دهیم.
3-با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم.
4-به بدبینی بیش از خوش بینی تمایل داریم.
5-بیشتر نواقص را می بینیم اما در رفع انها هیچ اقدامی نمی کنیم.
6-در هر کاری اظهار فضل می کنیم ولی از گفتن نمی دانم شرم داریم.
7-کلمه من را بیش از ما به کار می بریم.
8-غالبا مهارت را به دانش ترجیح می دهیم.
9-بیشتر در گذشته به سر می بریم تا جایی که اینده را فراموش می کنیم.
10-از دوراندیشی و برنامه ریزی عاجزیم و غالبا دچار روزمرگی و حل بحران هستیم.
11-عقب افتادگی مان را به گردن دیگران و توطئه انها می اندازیم،ولی برای جبران ان قدمی بر نمی داریم.
12-دائما دیگران را نصیحت می کنیم،ولی خودمان هرگز به انها عمل نمی کنیم.
13-همیشه اخرین تصمیم را در دقیقه 90 می گیریم.
14-غربی ها دانشمند و فیلسوف پرورش داده اند،ولی ما شاعر و فقیه!
15-زمانی که ما مشغول کیمیا گری بودیم غربی ها علم شیمی را گسترش دادند.
16-زمانی که ما با رمل و اسطرلاب مشغول کشف احوال کواکب بودیم غربی ها علم نجوم را بنا نهادند.
17-هنگامی که به هدف مان نمی رسیم،ان را به حساب سرنوشت و قسمت و بد بیاری می گذاریم،ولی هرگز به تجزیه تحلیل علل ان نمی پردازیم.
18-غربی ها اطلاعات متعارف خود را در دسترس عموم قرار می دهند،ولی ما انها را برداشته و از همکارمان پنهان می کنیم.
19-مرده هایمان را بیشتر از زنده هایمان احترام می گذاریم.
20-غربی ها و بعضا دشمنان ما،ما را بهتر از خودمان می شناسند.
21-در ایران کوزه گر از کوزه شکسته اب می خورد.
22-فکر می کنیم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه خود بیمه می کنیم.
23-برای تصمیم گیری بعد از تمام بررسی های ممکن اخر کار استخاره می کنیم.
24-همیشه برای ما مرغ همسایه غاز است.
25-به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستیم و فکر می کنیم که کسی که عیب ما را می گوید بدخواه ماست.
26-چشم دیدن افراد برتر از خودمان را نداریم.
27-به هنگام مدیریت در یک سازمان زور را به درایت ترجیح می دهیم.
28-وقتی پای استدلالمان می لنگد با فریاد می خواهیم طرف مقابل را قانع کنیم.
29-در غالب خانواده ها فرزندان باید از والدین حساب ببرند،به جای اینکه به انها احترام بگذارند.
30-اعتقاد داریم که گربه را باید در حجله کشت.
31-اکثرا رابطه را به ضابطه ترجیح می دهیم.
32-تنبیه برایمان راحت تر از تشویق است.
33-غالبا افراد چاپلوس بین ما ایرانیان موقعیت بهتری دارند.
34-اول ساختمان را می سازیم بعد برای لوله کشی،کابل کشی و غیره صد ها جای ان را خراب می کنیم.
35-وعده دادن و عمل نکردن به ان یک عادت عمومی برای همه ما شده است.
36-قبل از قضاوت کردن نمی اندیشیم و بعد از ان حتی خود را سرزنش هم نمی کنیم.
37-شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست خود می دانیم.

کلی از حرف‌های بالا به فرهنگ اجتماعی‌مون مربوط می‌شه و خیلی‌های دیگه هم به خودمون. اگه نمی‌تونیم اجتماع رو درست کنیم، خودمون رو درست کنیم. خیلی از اینا رو می‌شه رفع کرد، می‌شه درست‌ش کرد، می‌شه بهترش کرد. می‌شه تغییر کرد. اینم یه نقل قول دیگه:

برسنگ قبرکشیشی چنین نوشته شده بود:آن هنگام که جوان بودم وفارغ ازهمه چیزوتخیلم مرزومحدوده ای نمی شناخت درسرآرزوی تغییردنیارا می پروراندم. بزرگتر و خردمندترکه شدم دریافتم جهان تغییرناپذیراست پس افق اندیشه ام رامحدودترکردم وبرآن شدم تا تنها کشورم راتغییردهم. اما این عملی نبود. پس ازسالها زندگی وتجربه آخرین تلاش نومیدانه خود را صرف تغییرخانواده ام کردم اما افسوس آن ها نیزکه نزدیک ترین کسان به من بودند تغییر نکردند. اکنون که دربسترمرگ آرمیده ام به ناگاه حقیقتی رایافته ام . تنها اگرخودم راتغییرداده بودم آن گاه نمونه ای می شدم برای اعضای خانواده ام تا آنان نیز خود را تغییر دهند . با انگیزه و تشویق آنها چه بسا که کشورم نیز اندکی اصلاح می شد. شاید می توانستم دنیا را هم تغییر بدهم!

اما یه بحث دیگه هم هست و اون اینه که ما خیلی فکر می‌کنه. درسته! خیلی فکر می‌کنیم. مشاورمون می‌گفت یکی از اصلی‌ترین مشکل‌های ما ایرانیا اینه که فلسفی می‌شیم و از دنیا عقب می‌مونیم. هیچ وقت به فکرمون عمل نمی‌کنیم بلکه ولش می‌کنیم تا یکی دیگه بهش عمل کنه.

اما بهتره یه ذره فکر کنیم و تغییر کنیم.

موفق باشید!

دیکشنری آفلاین من، GoldenDict

اگر یادتان باشد (که امیدوارم باشد) در دو برنامه‌نویس همیشه سعی کرده‌ایم به  قانون کپی‌رایت احترام بگذاریم و حداکثر سعی‌مان را بکنیم تا این قانون را نشکنیم. و چون توانایی مالی خرید اکثر نرم‌افزارهایی که استفاده می‌کنیم را نداریم، با جایگزین کردن نرم‌افزارهای پولی‌ای که استفاده می‌کنیم به رعایت این قانون نزدیک‌تر شویم.

تا کنون نیز جای خالی چند نرم‌افزار کاربردی را با جایگزین‌های مناسب پر کرده‌ایم که می‌توانید در این‌جا آن‌ها را ببینید. امروز هم می‌خواهیم سراغ نرم‌افزار پرکاربرد Babylon برویم و جایگزینی درخور (مناسب!) برای آن به شما معرفی کنیم.

نرم‌افزار GoldenDict یک نرم‌افزار دیکشنری آزاد (نرم‌افزار آزاد نرم‌افزاری است که شرکت سازنده source code نرم‌افزار را نیز همراه با آن منتشر می‌کند و بنابراین امکان هرگونه ویرایش برای کاربران فراهم می‌شود. در واقع کاربران در استفاده از نرم‌افزار از هفت دولت آزادند به شرطی که حق نشر نرم‌افزار (مثلا GPL یا MSPL) را رعایت کنند.) است که تقریبا تمام قابلیت‌های نرم‌افزار Babylon را در اختیار شما قرار می‌دهد. (و مثل Babylon به جاسوسی مشکوک نیست!)

یکی از نقاط برتری Babylon لغت‌نامه‌ها یا Glossaryهای آن است که دایره‌ی وسیعی از کلمات را پوشش می‌دهد. شما در GoldenDict این ابزار را دارید که از Glossaryهای Babylon استفاده کنید.


برای شروع ابتدا به سایت سازنده‌ی نرم‌افزار برود نرم‌افزار را دانلود کنید. پیشنهاد می‌کنم فقط نصاب نرم‌افزار رو دانلود کنید (اولین لینک توی بخش Download) مگر این‌که لغت‌نامه‌های روسی به انگلیسی هم به دردتون بخوره.

بعد از دانلود و نصب نرم‌افزار (و پس از بازکردن آن) با صفحه‌ای مثل صفحه‌ی زیر مواجه می‌شویم:

GoldenDict1

برای یافتن معنی کلمه‌ای می‌توانید آن را در بخش Look up بنویسید. پس از آن در لیست پایین کادر متنی کلمه‌هایی که با کلمه‌ی واردشده منطبق‌اند لیست می‌شوند و شما می‌توانید کلمه‌ی موردنظر خود را انتخاب کنید. پس از آن ترجمه‌ی کلمه در صفحه نمایش داده می‌شود. (بخشی که در حال حاظر نوشته‌ی Welcome to DoldenDict دیده می‌شود (یا ترجمه‌ی واژه‌ی قبلی!)) در ضمن شما می‌توانید با Double Click روی هر واژه‌ای در صفحه‌ی ترجمه، ترجمه‌ی آن را ببینید و همین‌طور با کمک دو دکمه‌ی Back و Forward (که در بالا گوشه‌ی سمت چپ دیده می‌شود) به معنای‌ واژه‌ی قبلی بازگردید.


خوب حالا برای افزودن glossaryهای Babylon به شیوه‌ی زیر عمل می‌کنیم:

– ابتدا همه‌ی فایل‌های glossary که دارید (فایل‌هایی با پسوند bgl) را در یک پوشه‌ی خاص می‌ریزیم. (من یک‌سری از glossaryهایی که داشتم را با فرمت 7zip با حجم ۶۷ مگابایت این‌جا آپلود کرده‌ام که شما می‌توانید آن‌ها را دانلود کنید. تا الان که برای خودم کافی بوده‌اند)

– برنامه را باز کنید و به بخش Edit->Dictionaries بروید یا به راحتی دکمه‌ی F3 را بزنید. با صفحه‌ای مثل صفحه‌ی زیر مواجه می‌شوید

GoldenDict2
– در همین بخش Add را بزنید و پوشه‌ای که فایل‌های glossary را در آن ریختید را پیدا و انتخاب کنید و OK را بزنید. پس از این‌که نرم‌افزار فایل‌ها را Import کرد می‌توانید از این دیکشنری‌ها استفاده کنید.


یکی دیگر از امکانات جالب این نرم‌افزار این است که می‌تواند از دیکشنری‌ها و فرهنگ‌نامه‌های آنلاین هم استفاده کنید. مثلا برای استفاده از ویکی‌پدیا می‌توانید در صفحه‌ای که فایل‌های glossary را اضافه کردیم، به بخش Wikipedia بروید و ویکی‌پدیا مورد نظر خود را فعال کنید (و یا ویکی‌پدیا فارسی را به آن اضافه و فعال کنید) و به این شکل دست‌رسی سریع‌تری به ویکی‌پدیا (برای انجام تکالیف مدرسه!) داشته باشید.


این نرم‌افزار از قابلیت ترجمه‌ی کلمات روی صفحه نیز پشتیبانی می‌کند. یعنی در هرکجا از صفحه و در هر برنامه‌ای می‌توانید ترجمه‌ی کلمه‌ی موردنظر را بیابید. برای استفاده از این قابلیت به Edit->Preferences بروید یا به راحتی دکمه‌ی F4 را بزنید تا صفحه‌ی Preferences نرم‌افزار باز شود.

GoldenDict3

(پیشنهاد می‌کنم Display Style را به Lingvo تغییر دهید. البته به سلیقه‌ی شخصی‌تان مربوط است)

در این‌جا به بخش Scan Popup بروید و Hotkey موردنظر خود برای ترجمه را انتخاب کنید. (مثلا برای من Ctrl + C + C است)

پس از آن در هر برنامه‌ای اگر ترجمه‌ی کلمه‌ای را خواستید می‌توانید از آن Hotkey استفاده کنید و صفحه‌ای مانند صفحه‌ی زیر برای شما باز می‌شود

GoldenDict4

و مثلا اگر کلمه‌ای ترجمه داشته باشد پاپ‌آپ باز شده به شکل زیر در می‌آید

GoldenDict5

که اگر ترجمه‌ی واژه‌ی نزدیک‌تری را می‌خواهید می‌توانید لیست واژه‌های نزدیک‌تر را با کلیک روی دکمه‌ای (که شبیه) AB است ببینید.

در ضمن با کلیک روی تصویر هریک از دیکشنری‌ها می‌توانید آن را غیرفعال کنید تا در آینده ترجمه‌ی واژه از آن دیکشنری دیده نشود.

آیا از این نرم‌افزار استفاده کرده‌اید؟ آیا نکات دیگری از این نرم‌افزار می‌شناسید؟ آیا نرم‌افزار جایگزین دیگری می‌شناسید؟ دیدگاه‌تان را بیان کنید!

دلتون می‌خواد جای این جوون میلیونر باشین؟!

احتمالاً به گوشتون خورده که Nick D’Aloisio تونست با ایده‌ای که داشت، میلیونر بشه؛ اونم در حالی که فقط ۱۷ سالشه. (+) می‌دونم خیلیامون دوست داریم جای نیک باشیم، یا مثل نیک موفق بشیم. (من که خیلی دوست دارم :) ) حالا موفقیت می‌تونه میلیاردر شدن باشه، یا خیلی چیزای دیگه. شاید بعضیا تلاش کنن پاشونو جای پای نیک بذارن، حتا یه سری پست هم توی سایتای خارجی و ایرانی دیدم که نوشته بود فلان کارو بکنید، برید فلان کلاس برنامه‌نویسی یاد بگیرید و از این حرفا.

ولی، به نظرم با این کارا هــیـــــــــچ کسی به جایی نمی‌رسه. چند تا نکته به نظرم می‌رسه، دیدم بد نیست با شما به اشتراک بذارمشون.

nick-daloisio-619x348

نخست، هیچ‌کس با تقلید از یه بابای دیگه نتونسته مثل اون باباهه موفق بشه :) دست‌کم من همچین کسی رو ندیدم. پس تقلید نکنید!

دوم، راه‌های موفقیت محدود به برنامه‌نویسی و اینجور چیزا نیست. برید پی علاقه‌تون! هر کسی که به موفقیت رسیده، به کاری که می‌کرده ایمان داشته و به اون عشق می‌ورزیده. حالا اگه شما عاشق بسکتبالی، یا می‌میری واسه‌ی مکانیک، خب برو سراغ همون کار! برنامه‌نویسی به درد شما نمی‌خوره.

سوم، «برم کلاس برنامه‌نویسی» چه معنی‌ای داره؟ حداقل برای این‌که مثل همین دوست عزیزمون باشین، نیازی به این کارا نیست. اونی که ایمان و عشق رو داره نسبت به برنامه‌نویسی، خودش حتماً یاد می‌گیره. مثل من :) من اصلن برای برنامه‌نویسی کلاس خاصی نرفتم. خودم از روی کتاب و بعدش که بزرگ‌تر شدم از اینترنت، یاد گرفتم. (مثلاً stackoverflow.com) البته مدرسه‌مون کلاس برنامه‌نویسی داشت، ولی عملاً با درس کلاس جلو نمی‌رفتم! جلوتر بودم و معلم‌ها منو هدایت می‌کردن که راهو عوضی نرم.

چهارم، کاری که می‌کنید خالصانه باشه. به طمع پول و اینجور چیزا کار نکنید! همین نیک، خودش گفته بود که وقتی ساملی رو می‌ساخت، اصلن فکر نمی‌کرد میلیونر بشه، اونم دو سال بعد (عین جمله رو یادم نیست، برداشتم ازش رو گفتم)

امـــــــــا، یه چیز مهم هست که به آدم کلی کمک می‌کنه: خلاقیت… همه‌ی این آدمای موفق، خلاق بودن. مثال بزرگش همین مرحوم استیو جابز (روحش شاد، یادش گرامی باد!). سعی کنید خلاق باشید، چه‌جوریش رو نمی‌دونم. خودمم دنبالشم. کسی فهمید به منم بگه :|

و آخرین مورد، که معلم حسابانمون آقای رزمی، چند بار برامون گفته، اینه که حمّال نباشید. در این مورد زیاد توضیح نمی‌دم، خدا خودش مستقیم گفته:

«مثل الذین حملوا لتورات ثم لم یحملوها کمثل الحمار، یحمل اسفارا»

وصف کسانی که عمل‌کردن به تورات به آنان تکلیف شده است، آن گاه به آن عمل نکردند، مانند درازگوشی است که کتاب هایی را [که هیچ آگاهی به محتویات آنها ندارد] حمل می‌کند.

به این آیه فکر کنید، من چندین و چند بار توی زندگی چیزهایی/کسانی دیدم که واقعاً این آیه وصف حالشونه… حالا می‌تونه پول حمل کنه، یا خیلی چیزای دیگه… جون من و احمدعلی فکر کنید! (-> بخشش از کیسه‌ی خود و خلیفه در کنار هم!)

خلاصه‌ی کار این‌که، سعی کنید خلاق باشید، با ایمان و عشق به کاری که بهش علاقه دارین، برسین. بعد، جای نیک دآلویسیو نباشید، خودتون باشید، و مطمئن بشید که حمال هم نیستید!

همین دیگه؛ امیدوارم تونسته باشم کمکتون کنم، و امیدوارم دست‌کم یه آدم خیلی موفق از جمع نویسندگان/خوانندگان این وبلاگ در بیاد :) (خیلی پررو اَم؟!)

سیزده به در مبارک!

جاتون خالی، الان از پارک برگشتیم؛ تمام مدت سوار دوچرخه بودم، قشّـــنگ سیزدهَم به در شد :)

الان برگشتم خونه، روی میز کامپیوتر ولو شدم، و در تلاشم پست بعدی (بعد از این پست) رو بنویسم.

اینم من و برادرم، سوار دوچرخه، در پارک نسبتاً نزدیک به خونمون!

???????????????????????????????

نظرسنجی: تغییر شیوه‌ی آموزش برنامه‌نویسی (حداقل در بخش مبانی)

در سال گذشته سه بخش (با عرض پوزش به‌طور نامنظم) از آموزش‌های برنامه‌نویسی در دو برنامه‌نویسی منتشر کردیم (کردم!). دو بخش اول به شکل پادکست و بخش سوم به شکل ودکست.

حالا می‌خوام نطرتون رو در مورشون بدونم. و همین‌طور این که به نظر شما آموزش به شکل نوشته مناسب‌تر (حداقل برای بخش مبانی) نیست؟

[poll id=”5″]

به کجا چنین شتابان

این دل‌نوشته حاصل انفجار افکاری است که روزها (هفته‌ها و شاید هم ماه‌ها) روی هم تلنبار شده‌اند. بدون پاسخ (یا شاید پاسخی که از درک من خارج بوده. مثلا وزوز زنبوری یا یک نسیم! (هیچ چیز بی دلیل نیست ولی دلیل نمی‌شه که اهمیت‌ش هم به اندازه‌ی پیچیدگی دلیل‌ش زیاد باشه (فکر کنم اینو مهدی می‌گفت. البته یه جورایی عوض‌ش کردم!)) نمی‌دونم! (الان باید جمله رو برگردید عقب تا قبل از پرانتز ببینید چی گفتم!))

این که ما به دلیلی اومدیم تو این دنیا یه چیزیه که به نظر من یه اصله!

این‌که نباید زندگی‌مون رو حروم کنیم هم همین‌طور

این‌که من دارم دیوونه می‌شم که باید سال دیگه کنکور بدم هم یه اصله!

و تناقض این‌جاست که اوگوی (کونگ فو پاندا) می‌گفت که «گذشته اسم‌ش روشه. گذشته! آینده هم معلوم نیست چیه. ولی یه هدیه خدادادی داریم که «حال»ه و نباید حروم‌ش کنیم!» و من نمی‌تونم اینو با کنکورم تطبیق بدم.

و قضیه وقتی جالب‌تر می‌شه که می‌بینم فقط کنکور نیست (جالبه که در همه‌ی حالات یا اکثرشون استفاده از نیم‌فاصله رو فراموش نمی‌کنم!) یعنی این‌که شاید بگم دو سال از زندگیم رو می‌زارم تا بعدش برام آسون‌تر بشه ولی بعدش فقط این قضیه‌ها پیچیده‌تر می‌شه. فکر کنم عکس زیر که مهدی برام فرستاده بود (که لینک مستقیم‌ش رو بهش بدم – حالا نمی‌دونم برا چی!) بتونه توضیح بده که منظورم چیه

2013-03-30_20-42-02_763
(این نشون می‌ده مهدی‌اینا چقدر سرمایه‌دارن. کیفیت عکس رو نگاه کنید!)

و خوب عملا زندگیم برای روشن نیست. نمی‌دونم دارم به کجا می‌رم. فقط هرچی به عقب نگاه می‌کنم می‌بینم که در طول ۶ سال گذشته (ورود به راهنمایی) عملا زندگی‌م یه سراشیبی داشته و فقط افت کردم. (موفقیت‌هام خیلی کم بوده ولی واقعا افت کردم.)

و خوب هرچی هم که تلاش کردم بالا بیام تا الان ناموفق بوده.

و مدت‌هاست که آشوب دارم. هیچ‌جوری درست نمی‌شه.

فکر کنم بس باشه. یا حداقل من چشمه‌ی دل‌نوشته‌م خشکید!

حالا شما بگید. (اگر شخصی نیست) می‌دونید دارید به کجا می‌رید؟ چجوری هدف‌تون رو تعیین کردید؟ چقدر به هدف‌تون مطمئنید؟ اصلا هدف‌تون براتون مهمه؟

به‌روز رسانی / پی‌نوشت:

واقعا نمی‌دونم زندگیم داره چجوری می‌گذره. گذر عمرم رو از تکالیف هفتگی معلم حسابان (نه همیشه هفتگی. اکثر هر شنبه و دوشنبه برای جلسه‌ی بعد! و در مواقع خیلی نادر تکلیف ندادن که واقعا دو کلاس (۵۰ نفر حدودا) متعجب شدن که استاد تکلیف ندادن و یک‌سری از دوستان خرخون سر به بیابون گزاشتن (امیدوارم استاد گرامی اینو نخونن!)) و خیلی checkpointهای دیگه می‌فهمم ولی زندگیم رو نمی‌فهمم!

به‌روز رسانی / پی‌نوشت۲:

اون عکسی که بالا گزاشتم منظورم این بوده که آدم از چاله در میاد تو چاه میوفته. یعنی زندگیم می‌گذره به همین مسائل و تمام!