بایگانی ماهیانه: سپتامبر 2012

دوره‌های آموزش برنامه‌نویسی، تصمیم نهایی

 با توجه به دیدگاه‌های شما دوستان عزیز در این نوشته و همین‌طور بحث من، مهدی و محمد به این نتیجه رسیدیم که کاربران درخواست‌های متفاوتی دارند که لازم است در دوره‌های مختلفی به آنها بپردازیم و تا آن‌جایی که علم‌ش را داریم آن‌را به کاربران نیز منتقل کنیم. بنابراین تصمیم گرفتم در چند مطلب مبانی فنی برنامه‌نویسی را به کمک زبان پاسکال به شما آموزش دهم و احتمالا پس از آن به بخش‌های جذاب‌تر بپردازیم. البته لازم است این نکته‌ را نیز عرض کنم که برای این‌که برنامه‌نویس خوبی باشید لازم است که مبانی (فنی و الگوریتمی) آن را به خوبی بیاموزید.

 در حال حاضر به دنبال سیستم مناسبی برای راه‌انداختن بخش آموزشی وب‌نوشت دو برنامه‌نویس هستیم که در صورتی که موفق نشویم از سیستم وردپرس بهره‌ می‌گیریم.

 نکته‌ی پایانی این‌که با توجه به این‌که دیدگاه‌های در نوشته‌ی قبلی کمک به‌سزایی در تصمیم‌گیری داشته از این‌که دیدگاه‌تان را بیان‌کنید خوشحال می‌شویم.

معرفی سایت Instructables: خودتان بسازید

حتماً تا کنون برایتان پیش آمده‏ ­است که به وسیله­ ای نیاز داشته باشید و بخواهید خودتان آن را بسازید. این کار فواید زیادی دارد، مثل این که (در برخی موارد) هزینه تمام­ شده را کاهش می­ دهد، یا این که نمونه­ ای که شما می­ سازید از هر نظر شخصی­ سازی شده و مناسب شماست.

در چنین حالتی، می­ توانید دست به آزمون و خطا بزنید تا موفق شوید، یا از تجربه دیگران استفاده نموده و بدین ترتیب در زمان و هزینه صرفه­ جویی نمایید. سایت Instructables دقیقاً با همین هدف راه­ اندازی شده­ است.

لوگوی Instructables

 در این سایت، هر کسی می­ تواند به شکل رایگان عضو شود، دستورالعمل­ های دیگران را بخواند و برای آن­ ها نظر بگذارد و دستورالعمل­ های خودش را به اشتراک بگذارد. علاوه بر آن، گاهی کتاب­ های الکترونیکی از دستورالعمل­ های برگزیده منتشر می­ شوند که البته بیشتر آن­ها پولی هستند، ولی همه­ ی دستورالعمل­ های آن­­ها به شکل رایگان در دسترس است.

سایت Instructables

آیا سایت دیگری، به ویژه فارسی­ زبان، را می­ شناسید که کاز مشابهی انجام دهد؟

درخت

تلاش کرد و تلاش کرد و تلاش کرد

تلاش کرد و رشد کرد و رشد کرد

رشد کرد و بزرگ شد و بزرگ شد

بزرگ شد و بلند شد و بلند شد

بلند شد تا زمانی که بلندترین درخت جنگل بود و به‌خود می‌بالید

تا زمانی که “آن‌ها” آمدند.

آمدند و درختان را قطع کردند.

و از بزرگ‌ترینشان شروع کردند…

وبلاگستان دوست داشتنی، روزت مبارک!

شانزدهم شهریور، وبلاگستان، اینترنت، دل‌نوشته، زندگی، …

این، یازدهمین جشن تولد وبلاگستان است؛ وبلاگستانی که دیگر دوران کودکی را پشت‌سر گذاشته، به جوانی رعنا می‌ماند؛ ولی هنوز تا پخته شدن راه درازی در پیش دارد… این جوان، تا همینجا هم چالش‌های بسیاری را پشت سر گذاشته است؛ و معلوم نیست که تقدیر آن را به کجاها خواهد برد..

گاهی بزرگان وبلاگستان از روزهای گذشته می‌نویسند، روز هایی که جوّی دیگر بر وبلاگستان حاکم بود. روز هایی که وبلاگستان ساده‌تر و البته بسیار دلچسب بوده است… بزرگان از صمیمیت سخن می‌گویند؛ صمیمیتی دوست داشتنی.

ولی حالا، وضعیت با آن روز ها تفاوت دارد. دیگر آن وبلاگ‌های ساده، خواننده ندارند. نویسندگان بلاگ‌ها یا مینیمال نویس شده‌اند، یا این‌که مجبورند با لحن خاصی بنویسند، لحنی شبیه به لحن ادبی، لفظ قلم، … شاید هم صلاح بدانند که در شبکه‌های اجتماعی فعالیت بیشتری کنند، یا این‌که اصلاً ننویسند

و خواننده‌ها هم همینطور، هستند کسانی که بیشتر در شبکه‌های اجتماعی می‌چرخند و لایک و پلاس وان می‌کنند. ۱۴۰ حرفی‌های دیگران را می‌خوانند و آن‌ها را ری‌توییت می‌کنند. و اگر خدا بخواهد، سری به گودر می‌زنند و اسکرولی می‌کنند.

این روز‌ها، وبلاگ‌ها نمی‌توانند به آسانی مطرح شوند. آنهایی که استعدادی در نوشتن دارند، اگر از توییتر و فیس‌بوک و امثالهم خوششان نیاید و به وب‌نویسی روی‌آورند، نیاز به کار مداوم و صبر زیاد دارند، بلکه بتوانند دنبال‌کنندگانی برای خود دست‌و‌پا کنند. اما، عده‌ای هم در اثر نداشتن صبر کافی، از وب‌نویسی دلسرد می‌شوند، حال آنکه ممکن است استعداد بسیار خاصی در وب‌نویسی داشته باشند… آری، آنها چوب نبود این صمیمیت را می‌خورند. افسوس…

به هر حال، کسانی در این آزمونِ صبر، نمره‌ی قبولی را کسب می‌کنند و به جمع وب‌نویسان پارسی افزوده می‌شوند. ولی این افراد نمی‌توانند آن حال و هوای دل‌نشین گذشته را تجربه کنند…

***

اما، گاهی می‌توان زیر پوشش لحن خاص وبلاگ‌های غیر مینیمال، می‌توان کارهای دیگری هم کرد؛ می‌توان کمی راحت‌تر و صمیمی‌تر بود… مدتی پیش، دیدم که وبلاگ «تازه‌وارد» یک کتگوری به نام «اسپم ذهنی» دارد. احساس کردم که بد نیست چیزی مشابه این را در دو برنامه‌نویس هم داشته باشم. جایی که بتوانم تا حدی، آن سادگی پیشین وبلاگستان را برای خودم شبیه‌سازی کنم…

نام این کتگوری را «دل‌نوشته» گذاشتم، ولی به تدریج دل‌نوشته‌های من از اسپم ذهنی تازه وارد متفاوت گشت. دل‌نوشته جایی شد برای این‌که درد دل کنم، یا حتا گاهی فریاد بزنم. در میان دل‌نوشته‌هایم، از تأثیر فیلم هیوگو بر روی من، تا دغدغه‌ای که به تازگی نوشته‌ام را می‌توانید بیابید…

هر چند شاید تعداد کسانی که دل‌نوشته‌هایم را می‌خوانند، به زحمت به تعداد انگشتان دو دست برسد، ولی همین هم موجب دلگرمی من است. همچنین، تعداد کامنت‌ها در این دسته از نوشته‌ها نسبت به کل بازدید هایشان، موفقیت نسبی این کار را نشان می‌دهد.

***

پیش‌تر در مورد کمبود صمیمیت در وبلاگستان نیز سخنی گفتم. در همین باب، قصد دارم سه تا از وبلاگ‌های خوبی که مدتی پس از من، وب‌نویسی را آغاز کردند، معرفی کنم. شاید بتوانم کمک اندکی به این وبلاگ‌ها در جذب مخاطب بکنم. امیدوارم این کار من، در ترویج صمیمیت در وبلاگستان هم، هر چند به اندازه‌ی یک حبه‌ی کوچک، مفید باشد…

نخست، بیست‌و‌یکم: شاید درست نباشد که این وبلاگ را در این فهرست قرار دهم؛ چرا که بیست‌و‌یکم چندان تازه‌کار نیست. ولی قلم شیوا و شگفت‌انگیز نویسنده‌ی آن، آقای مهدی بردبار، باعث شد که تلاش کنم هر طور که شده، اشاره‌ای به وبلاگ ایشان داشته باشم، ولی جایی بهتر از اینجا و زمانی بهتر از این روز فرخنده،‌ نیافتم…

دوم، یک‌بایت: آقای سعید محمدی اقدم، برنامه‌نویس قابلی هستند؛ ولی تا همین اواخر، به طور جدی وبلاگ‌نویسی نکرده بودند. وبلاگ نوپای ایشان، یک بایت، شروع بسیار خوبی داشته است و به نظرم اگر همینطور ادامه دهند، یک بایت به یک وبلاگ محبوب بدل خواهد شد…

سوم، فنجون: آقای محمد نایبی مؤسس این وبلاگ هستند. البته ظاهراً فنجون چند نویسنده دارد. توصیه‌ی من این است که به ویرایش نوشته‌ها پیش از انتشار توجه بیشتری بکنند. فنجون هم پتانسیل مخاطب بالا را دارد…

البته بدون شک ده‌ها و بلکه صدها وبلاگ خوب دیگر هم وجود دارد که مستحق توجه و عنایت بیشتری از سوی خوانندگان هستند. از این رو، از همه‌ی وبلاگ‌نویس‌ها خواهش می‌کنم که با اشتراک گذاری مطالب وبلاگ‌های جالب با دیگر کاربران از طریق راه اندازی لینکدونی، به وبلاگ‌های تازه کار و البته کل وبلاگستان، کمک کنند…

مترسک

این نوشته‌ای از جبران خلیل جبران رو براتون می‌نویسم

از مترسکی سوال کردم:آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده ای ؟ پاسخم داد : در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم! اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم! گفت : تو اشتباه می کنی! زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!!!

زکات علم آموزش‌دادن آن است

سلام

همانطور که می‌دانید زکات علم آموزش‌دادن آن است. من هم دوست دارم یه دوره برای شروع برنامه‌نویسی از اول این‌جا شروع کنم (احتمالا پاسکال->سی‌پلاس‌پلاس->سی‌شارپ->تکنولوژی‌های تحت پلت‌فورم‌ دات‌نت) اما قبلش دوست دارم نظر سنجی کنم که آیا موافق هستید که این دوره شروع بشه یا نه؟

دیدگاه‌تان را بیان کنید!

دغدغه…

می‌گفت تو الان در سنی هستی که باید دغدغه‌ات درس باشد. نه چیز دیگر…

می‌گفت گاهی درس خواندن و گاهی فرار کردن، تو را به جایی نمی‌رساند، باید دغدغه‌ات درس باشد…

***

گفتم، به اهداف بالاتر می‌اندیشم؛ گفت، هدف والایت از همین مسیر می‌گذرد؛ به نیت اهدافت، درس را مسئله‌ی اصلی‌ات قرار ده. برو بالاتر!

***

کلاهم را قاضی کردم، دیدم بیچاره راست می‌گوید. بدتر از آن، دیدم که دغدغه‌ام هر چه باشد، درس و مدرسه نیست…

***

گفتم، آری! درست می‌گویی، اما چگونه دغدغه‌ام را تغییر دهم؟

جوابی نداد… شاید نمی‌دانست چگونه…

***

شما می‌دانید؟ مرا راهنمایی کنید!

ناامیدی

تا حالا چند بار بهتون احساس بی‌کاری همراه با بیهوده‌گی دست داده؟!؟

من الان درگیر همین احساسم. تقریبا می‌شه گفت از زمانی که از آزینیوم کناره‌گیری کردم. امروز به زور روی ahmadalli.net کار کردم (نتیجه)ولی اون هم راضیم نکرد.

ناامیدی، دلشوره و ترس، مدام این شاخه به آن شاخه  ;-(

یکی پرسید با چند درصد زندگیت حال می‌کنی؟ جواب: واقعا از زندگی ناامیدم.

بخش منطقی عقلم میگه که این نا شکریه ولی بخش احساسی کاملا سکوت کرده!

احساس می‌کنم شادی‌ها زودگذرند ولی غم پایداره در صورتی که باید برعکس باشه.

خدایا کمک کن

پی‌نوشت: یه خوشحالی زودگذز: گوگل دو برنامه‌نویس رو آدم حساب کرده و براش لینک ثابت ساخته. یعنی اگر توی گوگل سرچ کنید دو برنامه نویس یک‌سری از نوشته‌ها و صفحات ما رو زیر اسم‌مون نشون می‌ده :-D