دوست دارم یه چیزی بنویسم. دفترچه و خودکارم رو دربیارم و یه چیزی بنویسم ولی نمیدونم چی بنویسم. دوست دارم از بیخانمانی بنویسم که تنها داراییش یکی از بهترین مجموعه ابزارآلات پخش موسیقی تو یه انباریه. بیخانمانی که از زندگیش چیز دیگهای نمیخواد. بیخانمانی که میگه برای مرگ آمادهست.
دوست دارم از سیاستمدارها و لبخندهای دروغینشون بنویسم. از لبخندی که کافیه حرف مناسب رو بهشون بگی تا جاش رو خشمی بده که پشت اون لبخند پنهان کردن.
دوست دارم از ماجراجوییای خیالی بنویسم که با «ببخشید شما آقای شفیعی هستید؟»ِ آدمی که پشت سرم وایساده موقع گشت و گذار توی محوطهی موزه ملی شروع میشه.
دوست دارم از بدسلیقگی معماری بنویسم که لولههای زشتی روی ستونهای سرستوندار ساختمون وزارت امور خارجه کار گذاشته و دیگه نمیشه زیرشون وایساد و از پایینِ پایین بهشون نگاه کرد.
از خیلی چیزها نمیتونم بنویسم. از خیلی چیزها میشه نوشت. از Blue Moon که همین الان دارم تماشاش میکنم میشه نوشت. شاید هم خیلی نباشن چیزهایی که میتونم ازشون بنویسم. نمیدونم..
حس و حالهایی هست که هم نمیخوای تموم شن و هم میخوای تموم شن. حسی که میدونی وقتی تموم شه، دوباره به دنیای عادی بر میگردی. حسی که وقتی واردش میشی، میدونی که دنیای عادی چیزی داره که دوسش نداری. چیزی که نمیذاره برای همیشه پایدار بمونی. اون حس، درمان موقت نارضایتیته. وضعیتی موقت برای آروم شدن اوضاع. فرار موقت از شرایط. یجور فریب. انگار همه چیز درست میشه اگه چند ساعت تو خیابونا سرگردون بشی.
وقتی ناپایدار میشیم، درمان موقت رو به کار میگیریم. همه چیز متوقف میشه تا سیستم خنک بشه و بتونه دوباره به کارش ادامه بده. انگار اینجوری مشکل رو حل کردیم. انگار اینجوری درد تموم میشه، میره پی کارش، دیگه سراغمون نمیاد.
اما شاید بشه برای همیشه از درد خلاص شد. کسی از حال مردهها خبر نداره…
بلا به دور دوست گرامی و به درد بخور ما مصرف کننده های وب
جناب شفیعی من از بچه های قدیم وب سایت پرسش و پاسخ عجوبه هستم شما خبر دارید چرا حذف شده؟ بعدش لطفاً حداقل رنگ پس زمینه سایت رو تیره کنید چون حین مطالعه مطالب من که یکم چشم هام ضعیف هم هست درد میگیره و مجبورم چند دقیقه یک بار صبر کنم و جای دیگه خیره باشم و دوباره ادامه مطلب رو بخونم :(
سلام. متاسفانه خبری ندارم. میتونید از آقای جهانی بپرسید: https://twitter.com/masoudjahani