من آدمی نیستم که پیامک تبریک و شعر و اینا بفرستم چون معتقدم شعر خوب یا وجود نداره یا انقدر باز-فرستاده شده که دیگه شعر خوبی برای تبریک نیست.
پس همینقدر صاف و ساده در حد چند خط نوشته/دلنوشته، عیدتون مبارک ;)
سال ۹۳ برای من سال متفاوتی بود، با درس خوندن شروع شد، بعدش درس نخوندم، کنکور دادم، پادکست نیو فولدر راهاندازی شد (با سرعت در کمال تعجب وارد شریف شدم (حتی پردیس شریف!)، با بچههای یاریگران اول آشنا و بعد سریعا دوست شدم، یکسری از دوستیها ضعیف شدن و یکسریشون حتی قویتر شدن، اوقات بسیار خوشی رو با سیشارپ داشتم و الان هم، ساعت ۹:۵ شب ۲۹ اسفندماه نشستم و دارم اینها رو مینویسم.
بزرگترین اتفاق سال از نظر خودم بچههای گروه یاریگران بودن. درسته که دوران دبیرستان (دوران درس خوندن اجباری – ویرایش سخت!) تموم شد و وارد دانشگاه شدم (a new era)، یه فضای جدید، آدمهای جدید و کلی چیز جدید (دوران درس خوندن اجباری – ویرایش نرم!) ولی من آدمیم با احساسات و اولویتهای un-normal. (و برای همین هم درس نخوندم. در ضمن این لزوما چیز خوبی نیست! ولی همینه که هست :) )
دوست دارم توی سال ۹۴ بیشتر درس بخونم، توی سال ۹۳ تلاش کردم پدیدههای اطرافم رو مدل کنم، تصمیم گرفتم این کار رو ادامه بدم، بیشتر کتاب بخونم و بفهمم که خواستن ینی چی.
عیدتون مبارک ;) ای کاش همهمون تلاش کنیم سال ۹۴ آدمهای بهتری باشیم…
خوبی فهمیدن در بی انتها بودنشه. مدام میری و ساحلی نیست …