زمان‌های حلقوی احمدعلی

خیلی وقت پیش فکر می‌کنم توی کتاب «دنیای سوفی» بود که خوندم که یونانی‌ها معتقد بودن زمان آغاز و پایان نداره و مثل یه دایره هی تکرار می‌شه. نمی‌دونم حقیقت چیه ولی این موضوع در مورد زندگی من چندان بی‌پایه و اساس هم نبوده و نیست.

از زمانی که یادمه «احمدعلی» یه مشکلی داشته… درساش خوب نبودن… حال نداشته درس بخونه… بچه‌ی بازیگوشی بوده… اسباب‌بازی‌هاش رو خراب می‌کرده (در حقیقت مشکلم با اسباب‌بازی‌هام این بوده که جذابیت‌شون بعد از ۲ روز از بین می‌رفته و کلن دیگه باهاشون بازی نمی‌کردم و همیشه این مشکل فلسفی رو داشتم که چرا این جذابیت خیلی زود از بین می‌ره)… و حالا مشکلات پیچیده‌تر شدن و عجیب‌تر و گاهی غیرقابل‌تحمل‌تر…

همه‌ی مشکلات «احمدعلی» تو یه چیز اشتراک دارن. یه چیز مشترک که تو همه‌شون همیشه و همیشه و همیشه داشته تکرار می‌شده و داره تکرار می‌شه. یه چیزی که خیلی وقتا می‌شستم فکر می‌کردم ببینم چیه.. یه چیزی که دنبال راه‌حل می‌گشتم براش…

یه حلقه داره به آخرش می‌رسه… دوباره نشستم و دارم فکر می‌کنم که مشکل از کجاست… دوباره دارم مسیر تکراری رو می‌رم… تکراری که ازش فرار می‌کنم ولی همیشه جلوم سبز می‌شه… چیزی که هیچ‌وقت نفهمیدم چیه…

می‌ترسم از روزی که بفهمم «احمدعلی» نقطه‌ی مشترک همه‌ی اون مشکلاته…

(الان حتی گوشی‌م هم توی حلقه‌ی هاردریست افتاده و تلاش می‌کنه هاردریست کنه خودش رو ولی قبل از این‌که به اتمام کار برسه، گوشی ریست می‌شه و از اول تلاش می‌کنه هاردریست کنه خودش رو…)

یک دیدگاه دربارهٔ «زمان‌های حلقوی احمدعلی»

  1. این که آدم یه سری اتفاقات تکراری رو میبینه شاید به خاطر این باشه که دیدگاه و زاویه دیدش همیشه به اتفاقای اطرافش ثابته.
    چشم ها را باید شست…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *