معرفی کتاب: بی‌شعوری

خیلی وقت بود می‌خواستم این کتاب رو معرفی کنم. کتاب خیلی جالبیه و راجع به مساله‌هایی حرف می‌زنه که مشکل خیلی بارزیه توی مملکت ما. (البته دوستان ارزشی می‌تونن ازش کلی آتو بگیرن که فرهنگ منحط غرب چقدر بده :| ولی خوب کی گفته که فرهنگ ما از غرب بهتره؟!)

bthnpgis

تاحالا متوجه شدید که هنوز توی نوشتن توانایی خاصی پیدا نکردم و گاهی متنی که می‌نویسم افتضاح می‌شه (مخصوصا وقتی بخوام یه چیز ادبی رو توضیح بدم!) برای همین توضیح (و تعریف از!) کتاب رو به آقای ابراهیم نبوی می‌سپارم (همون‌طور که مترجم توی نوشته‌ی خودشون راجع به انتشار اینترنتی کتاب این کار رو کردن. لینک این نوشته هم در انتهای نوشته موجوده).

این بخشی (سانسور شده) از نوشته‌ی ایشون راجع به این کتابه و لینک به متن کامل‌ش هم در انتهای نوشته موجوده:

تقریبا همه ماها کمی تا قسمتی یا بیشتر بیشعور هستیم. ناراحت نشوید، وقتی در آغاز کار متوجه شدم که من هم تا حدی بیشعور هستم، اول تلاش کردم کتاب را کنار بگذارم، اما بدبختانه علامت سووال چنگک خودش را به مغزم انداخته بود و دیگر نمی شد نادیده اش گرفت. بعد که دقت بیشتری کردم، دیدم اکثر آدمهایی که به نظرم موفق می آیند و اتفاقا از خیلی هاشان نفرت دارم، مشخصات آدمهای بیشعور را دارند. و بعد متوجه شدم انگار بیشعوری یک بخش غیرقابل انکار از وجود بخش بزرگی از آدمهاست. خیلی ها این شانس را دارند که هرگز متوجه نمی شوند بیشعورند، البته می گویم شانس بخاطر اینکه لااقل تا آخر عمر فکر می کنند که همه چیزشان درست است، اما واقعیت این است که موجودات بیشعور علاوه بر اینکه خودشان و زندگی شان را به لجن می کشند، دیگران را هم دائما آزار می دهند.

کتاب برای ما توضیح می دهد و چقدر هم خوب این کار را می کند، که بیشعوری با نادانی و حماقت فرق دارد. یک بیشعور می تواند و غالبا موجود موفقی به نظر می رسد، گاهی اوقات عکس اش را اگر نگاه کنیم به نظرمان طبیعی ترین موجود ممکن است باشد، اما وقتی همان عکس حرکت کند، تازه متوجه می شویم که با چه کسی طرف هستیم. به هر حال من فکر می کنم هر کاری دارید بگذارید کنار، مهم نیست سیاستمداران چه غلطی می کنند، مهم نیست زن تان الآن از شما خواسته حتما قبض تلفن را بپردازید. اینها را ول کنید، بروید و کتاب بیشعوری را بخوانید. ممکن است بعد از خواندن کتاب از اینکه تلفن تان قطع شده و شما کمتر مزخرف گفتید، ممکن است احساس بهتری داشته باشید.

فهرست خاویر کرمنت از کسانی که در معرض ابتلای بیشعوری قرار دارند جالب است. او افراد و گروههای در معرض شدید ابتلای بیشعوری را چنین نام می برد: ” تمام کسانی که می خواهند با بیچاره کردن انسانها حیوانات را نجات دهند/ مردمی که از زندگی در شهرهای بزرگ و دودآلود لذت می برند/ کسانی که در خیابان طوری رانندگی می کنند انگار ارث پدرشان است/ آدمهایی که با لبخندهای مصنوعی هی می گویند ” روز خوبی داشته باشید”/ نمایندگان کنگره آمریکا/ روانشناسان و روانکاوها/ آدمهایی که توی صف خودشان را جامی زنند/ شرخرها/ آدمهایی که اصرار دارند کلمات معمولی را عجیب و غریب بنویسند/ زن هایی که پاتوق شان حراجی هاست/ کسانی که در خیریه ها کار می کنند و دائما کاسه گدایی دست شان است/ آدمهایی که درباره بیشعوری کتاب می نویسند/ آنهایی که صدای پخش ماشین شان را تا ته زیاد می کنند/ زنانی که اپیلاسیون نمی کنند/ کسانی که می خواهند تلفنی به زور چیزی را بفروشند/ کسانی که موقع غذاخوردن بحث می کنند/ پدر و مادرهایی که بچه های شان در اماکن عمومی هر غلطی می خواهند می کنند/ هر کسی که این کتاب را جدی بگیرد.” صورت تان درد گرفت؟ احساس کردید جزو لیست هستید؟ دارید به رفتارهای تان فکر می کنید؟ به نظرم این شروع خوبی است.

شاید شاهکار بزرگ خاویر کرمنت در بازی او با خواننده است. بازی موثری که مثل یک سایکودرام یا بقول روانشناس های بی شعور بازی ” روان نمایشی” شما را با خودتان درگیر می کند. کتاب طنزی عمیق درباره انسان است. انسانی که رفتارهای احمقانه انجام می دهد. نویسنده در همه زمانها حضور دارد، او دائما فاصله شما را با خودش طی می کند. دائما به شما هشدار می دهد که جدی نگیرید و درست وقتی که شما فکر می کنید قضیه جدی نیست، تازه متوجه می شوید که موضوع بسیار جدی است. به نظر من شیوه و زبان کتاب، اگرچه در جاهایی توضیحات اضافی و بیهوده دارد و بارها چیزی را تکرار می کند، یک شاهکار است. کتابی که انگار خودتان دارید می نویسید یا در حقیقت در حال تولید آن هستید. یا شاید هم نویسنده هر لحظه دارد با شما مشورت می کند. همه اینها به کنار، محمود فرجامی کار مهمی را با این کتاب انجام داده است.

شاید محمود فرجامی را بشناسید. بعید می دانم نام او را نشنیده باشید. او طنزنویس بسیار خوبی است. و از آن مهم تر اینکه طنزنویس باسوادی است، هم مخاطبانش را می شناسد، هم طنز را می فهمد. منظورم از فهمیدن طنز چیزی بالاتر از تحلیل طنز یا شناختن آثار طنز یا مطالعه طنز یا خلق اثر طنز است. او رابطه انسان و طنز را می فهمد، اینکه طنز با انسان چگونه رفتار می کند، چگونه در او اثر می گذارد و چه تغییری در او ایجاد می کند. به دلایلی که معلوم است، بسیاری از کارهایش با نام های دیگر منتشر شده، اما از همین حالا که جوان است، یکی از پرتلاش ترین طنزنویسان است. اگرچه مدتی است بخاطر سفر به فرنگ کمتر کار کرده و امیدوارم کار را از سر بگیرد. نام او را در آینده بیشتر خواهیم شنید. او هم طنز می آفریند، هم با همت است و هم سیاست و فرهنگ ایرانی را می شناسد. ترجمه بیشعوری او کاری درخشان است. به همان اندازه که ساده و معمولی است دشوار و دور از دسترس است. او بازی نویسنده را گرفته و همان را به فارسی درآورده. شاید وقتی کتابش را می خوانیم بیش از یک کتاب معمولی به او مدیون خواهیم شد. او کتابی ویژه را به ما می دهد که می تواند تا عمق وجودمان رسوخ کند. (متن کامل)

من نسخه‌ی پی‌دی‌اف کتاب رو مطالعه کردم و اون زمان نمی‌دونستم که کتاب بالاخره مجوز چاپ گرفته (داستان جالبی (خنده‌دار و البته گریه‌آور) از سروکله زدن با وزارت ارشاد در ابتدای پی‌دی‌اف کتاب بود). مترجم کتاب در این نوشته درخواست کرده که در صورت امکان نسخه‌ی چاپی کتاب رو خریداری کنید. در ضمن نویسنده تاکید کرده که ناشر این کتاب انتشارات تیسا است و اگر می‌توانید به نسخه‌ی رسمی کتاب در ایران دسترسی داشته باشید از دانلود نسخه‌ی الکترونیک و به ویژه خرید نسخه‌ی چاپی زیرزمینی (که بدون هرگونه اطلاع و همکاری من، و بعضا با سواستفاده از نام انتشارات معتبر انجام شده است) خودداری نمایید.

ولی اگر به هر دلیلی نمی‌تونید کتاب چاپی رو خریداری کنید می‌تونید کتاب رو از همون صفحه دانلود کنید.

پی‌نوشت: من همه‌ی محتوای این کتاب رو تایید نمی‌کنم. کتاب خیلی خوبیه ولی خوب؛ هیچ‌چیز کامل نیست و اگه با دید انتقادی کتاب رو بخونید خیلی بهتون کمک می‌کنه که بی‌شعور نباشید!

منابع + و +

8 دیدگاه در “معرفی کتاب: بی‌شعوری

  1. شما ها نمیخواین دست از غر زدن بردارید؟
    باور کنین خسته شدم از بس همه میگن مملکت ما فلانه … مرغ همسایه غازه …
    یکم واقعبین باشید و ببینید که شما به ایران تعلق دارید.
    به جای نق زدن الکی بهتره سعی کنیم ایرانو طوری بسازیم که بهش افتخارکنیم.
    همه با هم برای ایرانی آباد تر…

    1. من هم کاملن با شما موافقم دوست عزیز
      بعید میدانم در سراسر این کره ی خاکی مردمی پیدا شوند که مانند ما از فرهنگ خود بیزار باشند مثل ما بیگانه پرستی افتخارشان و همچون بیگانگان بودن را نشانه ی تجدد و مدرنیسم بدانند
      ایمان دارم که قبیله ی آدمخوار کرووای در اندونزی یا قبیله جیوارو در آمازون ویا امثالهم آنقدر از فرهنگ و کشور و اعتقاد خود شرمنده نیستند که ما هستیم….
      اما مگر غرب چه چیزی بیش از ما دارد؟
      بجز شلوار جینو کرواتو ولنتاینو امثال اینها که سالهاست در این کشور نشانه ی روشنفکری شده…
      غرب چه چیزی بیش از ما دارد به جز افتخارات هیروشیما و ناگازاکیو 10 سال جنگ جهانی و قتل عام میلیونها زن و مرد و کودک؟؟؟
      یکی در یک گوشه ی دنیا سطل آب یخ بر روی خود میریزد و ما که هیچوقت از دنیا عقب نمیمانیم اینبار هم از دنیا جلو میزنیمو شورش را در می آوریم…
      جالب است که اگر کسی از کودکان غزه صحبت کند همین ما نیکوکاران خودنمای سطل آب بدست او را احمق میدانیم که با دنیا میجنگد…
      اگر یک هموطن لرمان با زبان شیرین خود به آب بگوید”اوُ” برایش جک میسازیمو در هر موقعیتی این موضوع خنده دار را به هر کسی که میرسیم میگوییم تا او هم از قافله عقب نماند
      اما با افتخار در کلاس فرانسوی ثبت نام میکنیم و با هزار جور کج و کوله کردن دهانمان صد مدل آ و اَ و اِ و اُ و… در میاوریم و در آخر به آب میگوییم “اوُ” و با کلی افتخار و دبدبه، سرمان را بالا میگیریم که من فرانسوی میدانم…
      آری اگر یک فرانسوی به آب بگوید “اوُ” زیبایی زبان غربی فرانسوی را رسانده و یک هموطن لر….
      در کل کتاب بی شعوری کتاب خوبی است و من از برخورد نویسنده با چیزی که به نظر می آید بیماری مردم عصر ماست(نه فقط مردم این سرزمین) خوشم می آید

  2. نمی دونم چرا بعد از خوندن همون صفحه اول یا دوم فایل اینترنتیش احساس کردم مترجم داره کلاهبرداری میکنه, هر چند واریز پول یک “پیتزا” اختیاری بود اما یکی نیست بهش بگه آخه خوش انصاف شما که نه پول چاپ و صحافی و کاغذ دادی نه هزینه حمل و نقل و نه ارایه کتاب به کتابفروشی ها با سی چهل درصد زیر قیمت فروش. پس فکر نمی کنی پونزده, بیست هزار تومن برای یه فایل یه کم زیاده؟ حداقل می گفت مینی پیتزا میشد یه چیزی!

    1. به دلایل زیر من حس کلاهبرداری بهم دست نداد:
      ۰. پیتزاهای دانشگاه ما ۶ تومنه. چرا با اون قیمت حساب نکنیم؟ :)
      ۱. فکر می‌کنم در زمان انتشار اون فایل قیمت یه پیتزا خیلی ارزون‌تر از الان بوده باشه.
      ۲. اگر هدف کلاهبرداری بود، به نظر من مترجم بعد از چاپ کتاب درخواست نمی‌کرد که در صورت امکان، کتاب چاپ‌شده رو خریداری کنیم.
      ۳. حتی اگر فرض شما رو درست بگیریم که مترجم درخواست کرده که مثلن ۲۰ هزار تومن بابت این فایل بهش بدیم، به نظر من این که به هر دلیلی ما توی ایران ارزش واقعی محصولات فرهنگی رو در نظر نمی‌گیریم یا حاضر نیستیم به اندازه‌ی اون ارزش هزینه کنیم، دلیل نمی‌شه که مترجم وقتی داره درخواست می‌کنه که اگر دوست داریم هزینه‌ی کتاب رو می‌پردازیم، درخواست کنه که هزینه‌ای که «ما با فرهنگ مریض‌مون انتظار داریم بابت اون کتاب بپردازیم» رو بپردازیم.
      ۴. می‌تونید این فاکتور رو هم در نظر بگیرید که مترجم انتظار داشته از ۱۰ نفر، در خوش‌بینانه‌ترین حالت ۱ نفر هزینه‌ی اون «فایل» رو بپردازه.
      ۵. در نهایت اگر فرض کنیم که همه‌ی حرف‌های شما هم درست باشه، شما می‌تونید این رو به پای بی‌شعوری خود مترجم بذارید و به خوندن ادامه بدید :)

      1. عزیزم من گفتم حداقل اگر میخواست پول براش بریزن می گفت اندازه یک مینی پیتزا. وقتی یک کتاب روی کاغذ چاپ میشه, منهای هفت خان رستمی که طی می کنه, چند میلیون تومن هم هزینه چاپشه. این که هیچکدوم این هزینه ها رو نپرداخته. با بیشعوری خطاب قرار دادن ایکس و ایگرگ که چیزی حل نمیشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *