خیلی وقت بود میخواستم پادکست بسازم، خیلی وقت بود میخواستم راجع به تفکر انتقادی بنویسم. حالا این دوتا رو گذاشتم کنار همدیگه و یه پادکست در برای تفکر انتقادی ساختم. اسم پادکست نیو فولدره چون ایدهای نداشتم که چه اسمی بزارم بنابراین اسم پیشفرض باقی موند و اگر اسم بهتری پیدا نشه (به ذهنم نرسه یا کسی به ذهنم نرسونه :) ) با همین اسم پادکست رو ادامه میدم.
خیلی خوشحال میشدم اگه مهدی هم میومد ولی…
این جزو اولین تجربههای پادکست منه. با تشکر از جادی که پادکست رو قبلش شنید و نظراتش رو گفت خوشحال میشم که شما هم بعد از شنیدن پادکست نظراتتون رو بگید و اگر مشکلی بود به بزرگی خودتون ببخشید :)
ویکیپدیا تفکر رو اینجوری تعریف میکنه:
«تفکر، عملی ذهنی است و زمانی مطرح میگردد که انسان با مسئلهای مواجهاست و خواستار حل آن است. در این هنگام در ذهن، تلاشی برای حل مسئله آغاز میگردد که این تلاش ذهنی را، تفکر مینامند. فعالیت برای حل مسئله، از مراحلی تشکیل شدهاست که از تعریف مسئله به طور شفاف، روشن و ملموس، آغاز میگردد و با پیدا کردن راه حلهایی برای حل مسئله ادامه مییابد و با به کارگیریِ عملی بهترین راه حل و یافتن جواب نهایی به پایان میرسد.»
چیزی که من میخوام بگم اینه که خیلی وقتا ما به چیزایی بر میخوریم، یه چیزایی بهمون میگن و ما میشنویم و بدون اینکه راجع بهشون فکر کنیم میپذیریمشون و توی ذهنمون جزو دستهبندی «حقایق» قرارشون میدیم. گاهی هم راجع بهشون فکر میکنیم و سعی میکنیم تجزیه تحلیلشون کنیم و در نهایت با اطلاعات ناقصی که داریم توی تحلیل مساله شکست میخوریم و بازم میپذیریمشون.
اولین دلیل این قضیه خیلی خیلی خیلی واضحه: تنبلی. اصولا ما آدمها زیاد علاقهای به کار زیاد نداریم، راه آسونتر رو انخاب میکنیم و در جهت کار کمتر هم تلاش میکنیم. ما برنامهنویسها هم که نمونهی بارز این مساله هستیم: حوصلهی گشتن دنبال فایلهای تکراری رو نداریم: برنامهش رو مینویسیم. حوصله نداریم تو محیط متنی تایپ کنیم: GUI میسازیم. حوصله نداریم فایلهامون رو با فلش جابجا کنیم: Cloud Storage درست میکنیم :)
در مورد تفکر هم داستان تقریبا همینه. ماها حوصلهی فکر کردن نداریم. چرا؟ چون تفکر فرآیند بسیار انرژی بریه. شما باید اطلاعاتی که دریافت میکنید رو با کلی اطلاعات و حقایق و منطق و احساس و اخلاق دیگه مقایسه کنید و اطلاعات جدید رو تجزیه تحلیل کنید و نکتههای ریزش و زیرآبیهای منطقی نویسنده رو پیدا کنید و استدلالهاش رو بررسی کنید تا بلکه به یه حقیقت جدید برسید یا اینکه یه بخشی از اطلاعات دریافتی رو به دلایل منطقی بریزید دور. تازه تو تفکر انتقادی کار سختتره. حالا توضیح میدم.
دومین دلیلش هم اینه که این سوال پیش میاد که خوب اصلا چرا باید فکر کنیم؟ متاسفانه این سوال رو نه من و نه (احتمالا) فرد دیگهای بتونه جواب بده. این یه مسالهی شخصیه. مثل اینکه چرا باید غذا بخوریم یا بریم دستشویی. فکر کردن هم نیازیه که ما داریم. یکسری تفکراتشون رو میبرن سمت مسائل (احتمالا بیاهمیتی) مثل فوتبال و دعوای بین اپل و گوگل و به قول جادی هستهی CPU یه گوشی و یکسری دیگه هم سر سیاست و اقتصاد و دین و کلی مسالهی دیگه فقط به صورت سطحی بحث میکنن و بعضیا هم مثل من یه چیز بینابین :) البته من سعی میکنم اگر جایی بحث میکنم سطحی نباشه و مطالعهای داشته باشم روی مبحث. بگذریم.
به همون دلایلی که گفتم و احتمالا دلایل دیگهای که الان به ذهنم نمیرسه مردم علاقهای به فکر کردن ندارن. اثباتش هم کلی استاتوس و شایعهی مسخرهست که توی فیسبوک منتشر میشه و من وقتی مقالههای گمانه که تلاش میکنه با آگاهی دادن به مردم جلوی این شایعات رو بگیره رو میخونم گاهی خندم میگیره از این شایعهها و خرافات مسخره. راجع به خرافات هم انشاالله بعدا بحث میکنم.
خوب اینهمه حرف زدم راجع به تفکر حالا بریم سراغ بحث اصلی: تفکر انتقادی. به نظرم بهتره بحث رو با نقل قول شروع کنم. احتمالا این نقل قول در نهایت چکیدهی حرفهای من هم هست: کافه تو وبلاگش مینویسه
«منظور از نگرش انتقادی این نیست که یک چوب دستمان بگیریم و دنبال کسانی بیوفتیم که از عقایدشان خوشمان نمی اید یا به کسانی که ایدهای را مطرح میکنند توهین کنیم. نگرش انتقادی کارش مقایسه و سبک سنگین کردن دیدگاههای مختلف است، کارش این است که تنها به یک منبع خاص برای درک و فهمیدن بسنده نکند. کارش این است که جای دنباله روی انتخابهای مختلف را بسنجد و بهترینش را انتخاب کند. کارش این است که چیزهایی که مسلم و بدیهی فرض میشوند را زیر سوال ببرد. خلاصه کارش گیر دادن و رو مخ بودن است.
واضح است که این کارها جرات میخواهد. میل ناخوداگاه ما، انچه سرشت و طبیعت ما دیکته میکند، همرنگ شدن با جماعت و تبعیت کورکورانه است. خب روشن است که خلاف جریان شنا کردن و زیر سوال بردن بدیهیات جرات میخواهد.
کانت جزوه کوچکی دارد به اسم روشنگری چیست؟ در این جزوه کانت میگوید «جرات دانستن داشته باش این است شعار روشنگری». دانستن مستلزم همه ان چیزهایی است که در بالا گفتم و صد البته این چیزها جرات میخواهد. به نظر من شروع روشنفکری از همینجاست که کانت میگوید. از انجا که کسی جرات دانستن پیدا کند. یکی از اجداد روشنفکرمان در گله انسانها را در نظر بگیرید که متوجه میشود شرایط عوض شده و دیگر نیازی به زندگی گله وار نیست، میشود مستقل فکر کرد، فهمید و تصمیم گرفت. کانت همان است.»
پیشنهاد میکنم اون مقالهی کافه رو حتما بخونید. همینطور جزوهی روشنگری کانت رو میتونید از اینجا دانلود کنید.
خیلی چیزا هست که هر روزه ما میشنویم و بدون پردازش قبولشون میکنیم. چون دوست دارم بیشتر از یه شماره پادکست بدم مثال دقیق نمیزنم! مثلا اطلاعات ناقص راجع به خوب یا بد بودن فلان کشور گرفته تا حتی قبول کردن این قضیه که دنیا به دو بخش خوب و بد تقسیم میشه و هرکی که از یه بخش قسمتی که من فکر میکنم بده حمایت کنه، پس طرفدار آدم بداست و خودش هم آدم بدیه.
یا مباحث پایهای تر مثل مباحث دینی. این که «از بیش از یک منبع موضوع رو بررسی کنیم» خیلی توی مطالعات دین کمک میکنه. متاسفانه دین هم یه جور خط قرمزه بنابراین پیشنهاد میکنم مقالهی سه کلید حقوق بشر در اسلام از وبلاگ عادل شجاعی و اگه به اینجور مسائل علاقهمندید، نوشتهّهای آقای قابل و دیگر روشنفکرهای دینی رو مطالعه کنید.
درود آقای شفیعی، موضوع پادکست میتونم بگم که عالی بود. سعی کنین از حالت روخونی خارج کنین. زمانی بین 15 تا 20 دقیقه برای یه پادکست مفید مطلوب هستش. ریلود بهتره برای اسم پادکست شما …
ممنون از پیشنهاداتتون. راجع به روخونی باید سعی کنم بهترش کنم. در مورد زمانش هم فعلا تصمیم بر اینه که تک موضوعی باشه و به همین دلیل همون حدود میشه. در مورد اسم هم روش فکر میکنم. باز هم ممنون