ما، آدم‌های دورو!

تا حالا دقت کردید دهه‌ی اول محرم که امام‌ حسین هنوز شهید نشده همه مشکی می‌پوشن ولی از عاشورا به بعد دیگه تک و توک مشکی می‌بینیم؟!؟ نقل‌قول از یکی از دوستان گرامی!

یک سال تمام می‌گذرد و ما دو ماه از آن مشکی می‌پوشیم. ده ماه دیگرش دست‌مان را به هر گندی آلوده می‌کنیم و محرم که می‌رسد می‌خواهیم دست‌مان را با لباس مشکلی و پرچم و علم و سینه‌زنی و عزاداری‌نمایی امام حسین پاک کنیم. قافل از این‌که با این کارمان نه خودمان پاک می‌شویم نه گندهایمان! محرمی که قرار است برای عزاداری امام حسین باشد می شود محرم غذاداری و وانمودکردن به عزاداری و هیچ به حسینی بودن نمی‌اندیشیم. بلکه عزاداری مرگش را می‌کنیم و بس!

هنوز حادثه خیابان فاطمی یادم نرفته. حتی اگر رهگذرانی که عبور می‌کردند و بی‌تفاوت به آن‌چه در حال وقوع بود در نظر بگیریم، آن‌هایی داشتند فیلم و عکس می‌گرفتند روی کوفیان را سفید کرده‌بودند. یادم است معلم معارف‌مان در راهنمایی می‌گفت «هل من ينصر ناس ينصرنی» امام حسین خطاب به مردم آن زمان نبوده بلکه خطاب ایشان به ما بوده!

معلم حسابان ما می‌گوید از همین حالا وضعیت‌تان در کنکور روشن است و می‌توان با تقریب خوبی با توجه به میزان درس‌خواندن‌تان رتبه‌ی کنکورتان را تخمین زد مگر این‌که تغییر کنید. حالا مایی که اینقدر ادعای حسینی‌بودن‌مان می‌شود با یک امتحان ساده روی کوفیان (که اتفاقا آن‌ها هم تا قبل از کربلا ادعای حسینی بودن‌شان می‌شد!) را سفید کردیم.

سخن نهایی: زندگی چیزی بیش‌تر از حرف است. بیش‌تر از جوگیر شدن با حرف‌های قشنگ، بیش‌تر از ادعاهای مغرورانه، بیش‌تر از سر زیر برف کردن. و تکرار شاید بد نباشد که

حسین بیشتر از آب تشنه‌ی لبیک بود. افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.

امیدوارم کمی بایندیشیم که چرا حسین قیام کرد!

0 دیدگاه در “ما، آدم‌های دورو!

  1. خواستم تو بخش برنامه نویسی کامنت بذارم، ولی این نوشته یا به قول شما دلنوشته نظرم رو جلب کرد و به دلم نشست. واقعاً بعضیاش حرف دل منم بود.
    امیدوارم که موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *