فکر کنم بعد از حدود چهار ماه از شروع یک وبلاگ دیگهم (و خیلی قبلترش هم نوشتن مهدی یجای دیگه) و همینطور دو هفته داون بودن پیاپی دو برنامهنویس، بهتره اینجا هم در مورد وضعیت دو برنامهنویس حرفهام رو تکرار کنم:
بالاخره تصمیم گرفتم دو برنامهنویس رو همونجوری که بود، بذارم باشه و اینجا از اول شروع کنم. چون میدونم آدمی که وارد دو برنامهنویس میشه، با توجه به نوشتههای پرطرفدارش مثل یه آموزش در مورد IDM، دنبال چی میگرده و عوض کردن ذهنیت آدمها کار آسونی نیست. برای همین دو برنامهنویس رو به عنوان یه خاطرهی خوب از زمانی که بچهتر بودیم نگه میداریم ولی به نظر میرسه ادامه دادنش، ادامه دادن تناقضهایی باشه که اون موقع داشتیم.
چیزی که یادمه اینه که یک پزشک بزرگترین محرک شروع دو برنامهنویس بود (اسمش هم نشانهای از اینو داره) و من و مهدی دوست داشتیم وبلاگی به خوبی وبلاگ علیرضا مجیدی در اون زمان داشته باشیم. میگم اون زمان چون الان یک پزشک برام به اندازهی قبل جذاب نیست. نمیتونم بسنجم که این مساله به خاطر تغییرات درونی منه یا تغییرات درونی یک پزشک.
در ادامه تناقضات دو برنامهنویس شروع شد. نه به خاطر اینکه وبلاگ شخصی نمیتونه اشتراکی باشه بلکه به خاطر اینکه خودمون هم تکلیفمون با خودمون مشخص نبود. نمیدونستیم میخوایم زومیت و نارنجی باشیم یا جادی یا یک ادمین یا وبلاگ شخصی مسعود فاطمی. تمایل جذب مخاطب و خواننده (که هنوز هم خیلی ضعیفتر از اون موقع به نظر نمیرسه، ولی انگار از اون موقع بالغتر شدم و کنترل بیشتری روش دارم) محرک اصلی نوشتنمون بود و این به نظرم باعث شد خودمون هم هنوز که هنوزه ندونیم دو برنامهنویس واقعن چیه. ولی بالاخره تصمیم گرفتم بذارم دو برنامهنویس همون چیزی که هست بمونه و رهاش کنم و وبلاگنویسیم رو از یه جای دیگه شروع کنم.
فکر کنم حرف دیگهای باقی نمونده باشه. شاید (اگر پیشرفت دیگهای نداشت وبسایتمون) استاتیکش کنیم که دردسرهای کمتری داشته باشه.
خداحافظ دو برنامهنویس و خاطرات خوب و بدت ???????