فکر میکنم همهمون با واژهی نژادپرستی و احتمالا بار منفیش آشنایی داریم. مثل همیشه بزارید اول ببینیم ویکیپدیا راجع به نژادپرستی چی بهمون میگه:
تبعیض نژادی یا نژادپرستی، به تعریف بسیار ساده، هردو نوع از پیشداوری و تبعیض است که متمرکز بر تفاوتهای نژادی حاصل از تفاوتهای ظاهریِ جسمی/فزیکی است. به گونهٔ نمونه، چون سفید بودن نشانهٔ برتری است و من سفیدم و تو سفید نیستی، پس من از تو برترم.
مطمئنا چیزی که من اینجا میخوام ازش حرفبزن نقد بردهداری آمریکا نیست. چون دورانش گذشته و الان سطح درکمون یهذره اومده بالاتر و تا حدی از سیاهپوستها به برابری نژادی رسیدن. (خیلی فیلمها هستند که میتونن نگاه اسفبار مردم اون موقع به سیاهپوستها رو توشون ببینید. مثلا Django Unchained یا Lincoln) ولی اگه توی تعریف دقیقتر بشیم هنوز هم کلی نژادپرستی اطرافمون میبینیم.
همونطور که کتاب تفکر زائد میگه، ما انسانها یاد گرفتیم به هر پدیدهای با پیشداوری خاصی نگاه کنیم. مثلا اگر من به شما دروغ بگویم یک آدم رزل دروغگوی کثیفام ولی اگر ریشسفید محلهتون دروغ بگه قطعا و یقینا و مطمئنا دلیل خیلی مستحکمی برای این کار داشته. ولی حقیقت اینه که خدا نگفته دروغ نگید مگر در این شرایط و بنابراین جفتمون کار اشتباهی کردیم و بدون توجه به پیشینهی قبلی (که در مورد من احتمالا پیشینهی قبلیای وجود نداره ولی برای اون آقای ریشسفید پیشینهی خیلی خوبی وجود داره) باید به موضوع نگاه بشه.
خوب، این چه ربطی به نژادپرستی داره؟ خوب این موضوع دقیقا نژادپرستیه! فقط اینبار ما بجای اینکه به رنگ پوست فرد نگاه کنیم داریم به پروندهش نگاه میکنیم و بر اساس اون قضاوت میکنیم.
شاید بگید که در صورت وقوع یک حادثه، به کسی مضنون میشیم که پیشینهی قبلی داشته باشه ولی این موضوع کاملا فرق میکنه با اینکه «اگه کسی که فکر میکنم آدم خوبیه یه کار بد بکنه، من توجیهش میکنم ولی اگه یکی که نمیشناسم همونکار رو بکنه؛ پس احتمالا اون آدم بدیه!» خیلی خیلی فرق داره!
متاسفانه این نگاه چیزی نیست که به این راحتیها بشه از بینش برد ولی میشه تلاش کرد که این نگاه توی قضاوتها و رفتارمون تاثیر نذاره. درسته اولش کار سختیه، ولی قبلا هم گفتم. زندگی کلا سخته و اگه میخوایم درست زندگیم کنیم باید با سختیهاش کنار بیایم.
در ادامه این نگاه صرفا به دیگران محدود نمیشه، بلکه به خودمون هم ربط پیدا میکنه. وقتی کار غلطی انجام میدیم و میدونیم که اون کار غلطه (مثلا توی خیابون با محدودیت سرعت ۶۰ کیلومتر بر ساعت، با سرعت ۱۰۰تا حرکت میکنیم!) شروع میکنیم به توجیه کردن رفتار غلطمون. در واقع پروندهی گذشتهمون رو باز میکنیم و شروع میکنیم هر موضوعی رو به کار غلطمون ربط بدیم تا از زیر بار گناهش فرار کنیم. البته بعد از یه مدت هم به توجیههامون و هم به اون بار گناه عادت میکنیم و دیگه اذیتمون نمیکنن!
لینکهای مرتبط (که حتما توصیه میکنم بخونیدشون!) :اخلاقیات بیچاره رو انگول نکنیم دوستان – تجاوز گروهی به اخلاقیات