بایگانی دسته: گوناگون

اگر می‌خواید اکانت اینستاگرام‌تون رو برای همیشه پاک کنید

توی سایت اینستاگرام توی بخش پروفایل فقط لینکی برای غیرفعال کردن موقتی اکانت وجود داره. برای غیرفعال کردن موقتی این‌جا باید برید ولی اگر می‌خواید همه‌ی اطلاعات اکانت‌تون رو پاک کنید برید این‌جا.

حل مشکل URL شامل کارکترهای یونیکد توی IIS 8

وقتی که از URL Rewrite استفاده می‌کنید، یک‌سری ملاحظات امنیتی باعث می‌شه که کارکترهای یونیکد از آدرس‌هایی که شامل کارکترهای یونیکد هستن حذف بشن. برای همین، مثلن این‌جا نمی‌تونید برید دیگه و وقتی برید این‌جا، وردپرس فکر می‌کنه که صفحه‌ی اصلی سایت باز شده.

ما سرورمون رو عوض کردیم. قبلن از IIS 7.5 استفاده می‌کردیم و اون‌جا، مشکل‌مون رو این‌جوری حل می‌کردیم که به سرور می‌گفتیم که آدرسی که به وردپرس تحویل می‌دی، آدرس unencoded باشه. این مساله، این مشکل امنیتی رو به وجود میاره که اگر مثلن به IIS بگیم که فقط کاربرهایی که هویت‌سنجی شدن می‌تونن به test.php دسترسی پیدا کنن، این محدودیت رو می‌شه با فرستادن ریکوئست به test%2ephp دور زد.

نمی‌دونم چرا ولی توی IIS 8 با همون web.config به مشکل خوردیم و باعث می‌شد کلن همه‌ی آدرس‌هامون internal server error بگیره. بنابراین پس از اندکی جست‌وجو، به این‌جواب رسیدم. برای حل مشکل، کافیه به وردپرس بگیم که به‌جای آدرسی که از سرور می‌گیری، آدرس unencodedش رو بگیر. برای این‌کار اول wp-config.php این کد رو اضافه می‌کنیم:

if ( isset($_SERVER['UNENCODED_URL']) ) {
$_SERVER['REQUEST_URI'] = $_SERVER['UNENCODED_URL'];}

 

در مورد کار کودک

pic

۱۱ سالشه… می‌گفت ۵ ماهه از افغانستان اومده ایران.. می‌گفت توی منطقه‌ی خودشون کار نیست برای همین مجبورن بیان ایران. ازش پرسیدم مدرسه می‌ری؟ گفت نه. وقت ندارم. از صبح تا ۱۱ شب کار می‌کنم و وقت مدرسه رفتن ندارم. تازه مدرسه‌ها هم ثبت‌نام نمی‌کنن. نمی‌دونم در جریان قانون تازه تاسیس بود یا نه… آدرس جمعیت (جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان)، انجمن (انجمن حمایت از کودکان کار) یا کوشا رو نداشتم. فقط اسم‌شون رو چندبار تکرار کردم به این امید که یادش بمونه. شاید اون‌ها بتونن کمک کنن بهش.

یه ماشین شبیه ماشین‌های شهرداری از کنارمون رد شد گفت فکر کردم ماشین شهرداریه می‌خواستم فرار کنم. پرسیدم مگه چیکارت دارن؟ گفت بهمون می‌گن این‌جاها کار نکنیم، بعضیاشون هم می‌زنن‌مون؛ پرسیدم تو رو تاحالا زدن؟ گفت نه. بهمون می‌گن برای پیمانکار کار کنید. پرسیدم چرا برای پیمانکار کار نمی‌کنید؟ گفت چون پیمانکار کیلویی ۲۰۰تومن می‌خره ولی بقیه کیلویی ۴۰۰تومن.

وقتی ازش خداحافظی کردم با خودم قرار گذاشتم چیزی که خیلی وقت پیش باید می‌نوشتم رو بنویسم.


خیلی وقت پیش (دی‌ماه ۹۳ فکر کنم) گروه یاریگران توی دانشگاه همایشی در مورد باند بودن یا نبودن کودک کار برگزار کرد و حرف‌های خیلی خوبی توی اون جلسه مطرح شد. از اون موقع تا حالا دوست داشتم یه نوشته راجع به کودک کار بنویسم و الان این نوشته، نتیجه‌ی اون همایش و بحث‌هایی که بعدن در جاهای دیگه مطرح شده.


به چه کسانی می‌گیم کودک کار؟

از نظر پیمان‌نامه‌ی حقوق کودک، هر فرد زیر ۱۸ سال که مجبور به کار کردن باشه و این حرفه اون رو از حقوق‌ش از قبیل تحصیل و بازی محروم کنه کودک کار محسوب می‌شه. کار کودک ممکنه توی کارگاه‌ها یا خیابان یا حتی توی خونه باشه.

با توجه به نوع مشکلات کودکان کار رو می‌شه به دو دسته‌ی کودکان خیابانی (بیشتر روزشون رو توی خیابون می‌گذرونند و محل کارشون خیابونه و حتی بعضن شب رو توی خیابون می‌گذرونن) و کودکان غیرخیابانی (توی کارگاه‌ها یا به مشاغل خانگی مشغولن) تقسیم کرد که مشکلات این دو دسته با هم تفاوت‌هایی داره.

مشکلات این بچه‌ها

۱. محرومیت از تحصیل: بیشتر کودکان کار به خاطر فشار کاری یا کارت تردد نداشتن (مربوط به بچه‌های افغان) نمی‌تونن مدرسه برن و از تحصیل محرومن.

۲. محرومیت از بازی و زندگی کودکانه

۳. مشکلات مالی: این بچه‌ها معمولن از مشکلات مالی رنج می‌برن، منظور از مشکلات مالی فقر نیست. به ظاهر تو جیب‌شون پول دارن، گوشی خفن دارن و… ولی به‌ازاش به طور مداوم تاوان زیادی می‌دن و زمان‌هایی هم هست که مشکلات مالی حادی دارن… (تصور کنید که یه کودک مشکلات مالی داره نه یه بزرگ‌سال!)

۴. تخیل نداشتن: زود بزرگ شدن و دغدغه‌شون از پنج شیش سالگی شده پول روغن و گوشت و تورم و…

۵. اعتیاد کودکان: اعتیاد تو این قشر علی‌الخصوص بین کولی‌ها خیلی رایجه.

۶. بزه: الگوهای این بچه‌ها بزه‌کارن و بزه براشون عادی می‌شه. خفت گیری، دزدی، جیب بری و… خیلی عادیه!

۷. تجربه‌ی آزار جنسی: بیشتر کودکان کارگاهی تجربه‌ی تلخ این موضوع رو داشتن.

۸. کمبود عزت نفس: این بیشتر مخصوص بچه‌های خیابانیه، بچه‌هایی که عادت کردن التماس کنن، تحقیر شدن و یاد گرفتن آشغالن و مثل یه آشغال باهاشون برخورد شده! عزت نفس این بچه‌ها خرد میشه و خیلی راحت تو آینده حقارت و التماس و گدایی رو قبول میکنن.

۹. نفرت از جامعه: این‌که همواره از جانب جامعه تحقیر شدن باعث شده کینه به دل بگیرن و عقده‌ای بار بیان.

چرا پدر کار نمی‌کنه

مشکل اینه که نیروی کار کودک ارزون‌تره، حرف‌شنوی بیش‌تری داره، به‌خاطر ضعیف بودن اگر زوری بهش گفته بشه یا حق‌ش خورده بشه توانایی اعتراض نداره و کارفرماها هم با استخدام کودک‌ها، دیگه جایی برای بزرگ‌ترها نمی‌ذارن و کاری گیر پدر نمیاد. و یا پدر خانواده به‌خاطر اعتیاد یا مصدومیت شدید نمی‌تونه کار کنه.

چرا دولت خدمت‌گذار دوست داره بهمون اثبات کنه کودک کار بانده؟

مساله خیلی ساده‌ست! وقتی به مساله‌ی کار کودک به‌جای این‌که به چشم قربانی مشکل اقتصادی جامعه نگاه بشه، کودک کار تبدیل به مجرم می‌شه و مساله‌ی کار کودک بجای این‌که یه مساله‌ی اقتصادی باشه، به یه مساله‌ی امنیتی تبدیل می‌شه. این باعث می‌شه که کودک کار مشروعیت سرکوب پیدا کنه و کسی دیگه بخاطر این قضیه به دولت اعتراض نکنه و نگاه به سمت نهادهای امنیتی بره. در واقع این مشکل (مثل خیلی مشکل‌های دیگه) با وارونه کردن صورت مساله، حل کردن‌ش خیلی راحت‌تره.

البته رویکرد به مساله‌ی کار کودک توی دولت یازدهم بهتر شده و حداقل دولت دیگه وجود کودک کار رو کتمان نمی‌کنه و از طرف دیگه، کار NGOها راحت‌تر شده (از تاسیس تا فعالیت‌هاشون) (البته این لزومن به مساله‌ی کار کودک ربط نداره) ولی خب هنوز هم خیلی جاها بهتر می‌شه کار کرد. (به شخصه رفتار چند نفر از مسئولین شهرداری رو دیدم و رقت‌انگیز بوده)

تاثیر رسانه‌ها روی تفکر ما راجع به کودک کار

مثل شرطی‌شدن خیلی‌هامون که از معتاد بودن یک فرد، نتیجه می‌گیریم که اون فرد مجرمه، رسانه‌ها هم بجای ما فکر کردن و این نگاه رو در ما به وجود آوردن که به کودک کار به چشم یه مجرم نگاه کنیم. مثل هر مساله‌ی جدیدی که وقتی باهاش روبرو می‌شیم، اگر جوابش رو داشته باشیم دیگه برای پیدا کردن جوابش تلاشی نمی‌کنیم، در مورد این مساله هم بدون این که فکر کنیم از دیدگاه مجرم بودن کودک کار چه کسی سود می‌بره، سریع این جواب رو به مساله می‌دیم و از کنارش می‌گذریم.

نگاه ما به کودک کار و پدیده‌ی کار کودک

حتی با فرض باند بودن کودک کار، نباید ازش نتیجه بگیریم که «این بچه‌ای که این‌جا داره کار می‌کنه مجرمه» بلکه منطقیه که فکر کنیم که «این بچه هم قربانی مضاعف مشکلات کشوره چون توسط خانواده استثمار نمی‌شه بلکه توسط باند استثمار می‌شه»

نگاه ما به مساله‌ی کار کودک، نیاز کودک به کار نیست همون‌طور که نگاه‌مون به مساله‌ی تن‌فروشی، نگاه اقتصادی نیست.

اگر نگاه مجرمانه به کودک کار داشته باشیم، در واقع از قوه قضاییه درخواست کردیم که وارد بشه و مساله رو حل کنه در صورتی که با نگاه درست به کودک کار (نگاه قربانی) باعث می‌شه که از دولت و تامین اجتماعی انتظار داشته باشیم برای این مشکل راه‌حل پیدا کنن.

با عنوان کردن مسائلی مثل ملیت، قومیت، جنسیت یا باند کردن تلاش می‌شه که صورت مساله پاک بشه.

خرید کردن با نکردن

«خرید نکنیم تا دیگه نفروشن» تفکر غلطیه چون کار دیگه‌ای نمی‌تونن بکنن و منطقیه که بین «هیچ‌کار و تلاشی برای زنده موندن نکردن» (غیر از چنین کارهایی از یه کودک چه کارهایی بر میاد؟) و «فروختن حتی با وجود این‌که کسی نمی‌خره» گزینه‌ی دوم رو انتخاب می‌کنن.

بهترین راه موقع مواجهه شدن باهاشون اینه که مثل یک فروشنده‌ی واقعی باهاشون رفتار بشه. فروشنده‌ای که داره چیزی رو به شما ارائه می‌ده و شما اگر می‌خواید اون رو می‌خرید و اگه نمی‌خواید هم نمی‌خرید. ولی یک رابطه‌ی برابر با کودکی که داره به شما چیزی ارائه می‌ده برقرار کنید.

در واقع این‌جا مساله خریدن یا نخریدن نیست بلکه مساله چگونه خریدنه و بهترین روش اینه که مثل یک فروشنده‌ی معمولی باهاشون برخورد بشه.

چرا پول دادن بهشون کار خوبی نیست

دست‌فروش با متکدی فرق می‌کنه! آدمی که داره به شما خدماتی رو ارائه می‌کنه متکدی نیست. پول‌دادن به چنین فردی، کاری از نوع ترحمه و فکر می‌کنم شما هم مثل هر آدم دیگه‌ای از ترحم شدن بهتون خوش‌تون نیاد چون به آدم‌هایی ترحم می‌شه که سطح‌شون از ترحم‌کننده پایین تره و مثلن از روی ترحم نمی‌گیم «آخی! بیل گیتس بیچاره» چون فعل ترحم چیزی شبیه به تحقیره و عزت‌نفس فرد رو از بین می‌بره.

محو کردن کودکان کار خیابانی مشکل کار کودک رو حل نمی‌کنه

بالا گفتم که کودک کار رو می‌شه به دو دسته‌ی خیابانی و غیرخیابانی تقسیم کرد. توجه به این نکته مهمه که حتی با امنیتی کردن مساله‌ی کار کودک و دستگیر کردن و مانع فعالیت شدن بچه‌هایی که توی خیابون کار می‌کنن، مشکلی حل نمی‌شه.

خیلی از بچه‌ها هستن که هیچ‌کس نمی‌بیندشون، توی کارگاه‌ها و جاهای دیگه مشغول به کارن و با مشکلاتی که حق هیچ بچه‌ای نیست که باهاشون روبرو بشه دارن دست و پنجه نرم می‌کنن. و با حل مشکل کودکان کار خیابانی، بازهم دردی از این‌ها دوا نمی‌شه.

وضعیت کودک کار توی ایران

آماری که من پیدا کردم رسمی نیست و از دوستان جمعیت دفاع نقل می‌کنم، توی ۳ سال گذشته (این رو دی‌ماه سال ۹۳ گفتن)، ۷۲۰۰ کودک به خاطر کار از تحصیل باز موندن. آمار غیررسمی تعداد کودکان کار ایران، ۶ میلیون کودکه. که طبق چیزی که به من گفتن، از تعداد مهاجران و دانش‌آموزان محروم از تحصیل این آمار رو به دست میارن.

واکنش ما نسبت به پدیده‌ی مهاجران خیلی از کشورهای دیگه بدتره (این ادعای سخنران اون جلسه بود و من دارم منتقل می‌کنم) و خب مهاجران کودک پتانسیل بیش‌تری برای تبدیل شدن به کودک کار دارن. چون فرصت‌هایی که در اختیار خانواده‌شون قرار می‌گیره کم‌تره و در کنار این مساله، تحصیل براشون سخت‌تره.

برای حل مساله‌ی کار کودک چی‌کار باید کرد

برای حل هر مساله و مشکل اجتماعی، به یک یا چندتا تشکل اجتماعی نیازه. آدم‌هایی که دغدغه‌شون، اون مشکله و به دنبال راه‌کارهایی برای حل اون مشکل می‌گردن. مساله‌ی کار کودک هم مثل یه مشکل اجتماعی دیگه، نیاز به آدم‌ها و منابع داره برای حل شدنش. مساله‌ی کار کودک تعدادی آدم دغدغه‌مند داره. نمی‌گم کافی هستن اون آدم‌ها ولی دارن کارهایی می‌کنن و خب مثل هر گروه دیگه‌ای به کمک نیاز دارن. اگر مساله‌ی کار کودک مساله‌ایه که شما رو هم نگران می‌کنه، پیشنهاد می‌کنم به این گروه‌ها کمک کنید. کمک مالی مستقیم به افراد این قشر مشکلی رو حل نمی‌کنه بلکه حتی ممکنه باعث تداوم مشکل بشه (این نوشته از محمدرضا شعبانعلی رو بخونید)

و در پایان

این‌ها بخشی از چیزهایی بود که توی مدت‌زمانی که با دوستان یاریگرانی بودم (و بعدش) دیدم و تجربه کردم و لازم دیدم که چیزهایی که دیدم رو یک‌جایی به نوشته بیارم و تلاش کنم به گوش دیگران برسونم. اگر سوالی در مورد این مسئله دارید، می‌تونید همین‌جا مطرحش کنید. من تلاشم رو خواهم کرد که از طریق خودم یا دوستانی که بیش از من می‌دونن، به سوالتون پاسخ داده بشه.

درمورد کانسپت «عشق به امام حسین»

توی دل‌نوشته‌ی قبلی بعد کلی آسمون و ریسمون بافتن یکم جدی نوشتم که مهدی پیشنهاد کرد توی یه نوشته‌ی مجزا هم اون‌ها رو بیارم. so here we are..

من با «عشق به امام حسین» به اکثر شکل‌هایی که امروزه ادعا می‌شه بچه‌ها، نوجوان‌ها یا بزرگ‌ترها دارن مخالفم.

بخش اول – نوجوان‌ها و جوان‌ها:

جامعه، فرهنگ و دین ما بخاطر ماهیت بسته‌ای که داره فعالیت‌های تاییدشده‌ی قابل انجام رو به شدت محدود کرده و فعالیت‌های هیجانی تقریبن از توی اون‌ها حذف شده. در این شرایط، تعداد زیادی از آدم‌هایی که نیاز به چنین فعالیت‌هایی دارن، شروع می‌کنن به پررنگ کردن این مساله توی فعالیت‌هایی که مورد تایید دین هستن. و این‌طوری، ما این حجم از فعالیت، رو توی ماه محرم و صفر می‌بینیم که ظاهرن مورد تایید دین (و باطنن مورد تایید دینی که جامعه‌ی ما داره اجرا می‌کنه و به نظر من خیلی و گاهی ۱۸۰ درجه با چیزی که من فکر می‌کنم شریعت محمدی بوده فاصله داره) هست.

و بنابراین مانعی جلوی جوانان غیور این مرز و بوم نیست و با استفاده از مذهبی بودن این فعالیت و این نکته که دین در جامعه‌ی ما از قانون و حقوق انسانی جایگاه بالاتری داره، تعداد زیادی از ماها به خودمون اجازه می‌دیم به اسم عزاداری، هر کاری دل‌مون می‌خواد بکنیم، خیابون رو بند بیاریم، ترافیک درست کنیم، ساعت ۱۱ شب با طبل به اندازه‌ی کافی سر و صدا درست کنیم تا مطمئن شیم کسی توی محله نمونده باشه که از عزاداری ما خبردار نشده باشه و تو گوش همه بکنیم که ما «ثواب» این عزاداری رو گرفتیم.

به هر حال محدودیت فعالیت‌های دیگه باعث می‌شه که محرم، بجای زمانی برای عزاداری سنگین و رنگین و بدون بر هم زدن آرامش دیگران باشه، تبدیل به چیزی می‌شه که دوستان توییتری «فستیوال» توصیفش می‌کنن و در کمال تاسف، این برای من ملموسه و تاییدش می‌کنم.

حالا این گرایش غیرطبیعی جوانان به این زمان‌ها و این شور و حال‌شون، توسط آدم‌هایی «شور حسینی» و «عشق به حسین» و صفت‌های مشابه دیگه خطاب گرفته که بزرگ‌ترین مشکل من، با این صفت‌ها اینه که در پایه‌ای‌ترین حالت، امام حسین هرگز حاضر نمی‌شد آرامش دیگران رو سلب کنه. و در مراحل بعدی، عشق به یک فرد باید باعث شباهت آدم به اون فرد بشه ولی خب من در هیچ‌کدوم از دوستان، شباهتی به امام حسینی که می‌شناسم نمی‌بینم.

بخش دوم – بچه‌ها:

برای من کانسپت «عشق» توی بچه‌ای که هنوز درکش از دنیا، چیزیه که پدر و مادر و اطرافیانش بهش می‌گن خیلی ملموس نیست. عشق یه مفهوم الزام‌آوره و همون‌طور که بالا گفتم، باید باعث بشه که آدم به سمت ایده‌آلش حرکت کنه در صورتی که چنین چیزهایی برای بچه تعریف نشده‌ست و منطقی نیست.

برای خودم دلیل اون حسی که نسبت به عزاداری دارم واضحه: من توی چنین محیطی بزرگ شدم. یاد گرفتم با محرک‌های احساسی این محیط گریه کنم. این فضا جایی بوده که من adventureهای دوران کودکیم رو داشتم (از دوست شدن با آدم‌های ۹۰ ساله تا دوست شدن با فیلم‌بردار و گرفتن پایه‌ی دوربین ازش و بازی کردن باهاش) .

هر چقدر هم که عاشق این فضا باشم، این علاقه‌ی من، یه علاقه‌ی سادیستیکه که به دیگرانی که لزومن از این فضا خوش‌شون نمیاد آسیب می‌زنه و من همون‌قدر که از این فضا لذت می‌برم، به وجودش معترضم.

بخش سوم – آدم‌بزرگ‌ها:

برای آدم‌بزرگ‌ها مفهوم «عشق به امام حسین» منطقی‌تره. بالاتر از واژه‌ی «اکثر» توی «…اکثر شکل‌هایی که امروزه ادعا می‌شه…» استفاده کردم چون نمی‌تونم به قطعیت بگم که وجود نداره. ولی حقیقت اینه که من تا حالا نمونه‌ای پیدا نکردم. شاید به یه دلیل بزرگ‌تر: «فکر کردن» از ملزومات حرکت به سمت ایده‌آل‌هایی مثل امام حسینه. چیزی که اکثر ماها نداریم‌ش. وقتی که چنین نیازمندی بزرگی رو نداریم (نداشتنش کاملن دست خودمونه و قوه‌ی تفکر چیزیه که خدا توی اکثر ماها گذاشته)، چجوری می‌تونیم ادعا کنیم که توی مسیر قرار داریم و داریم به سمت ایده‌آل‌مون حرکت می‌کنیم؟ بعد از فکر کردن صفات بزرگ‌تری مطرح می‌شه که اون‌ها رو هم من حداقل توی اطرافیانم به اون اندازه‌ای که بشه ادعا کرد اون فرد در مسیر رسیدن به ایده‌آل‌شه ندیدم. شاید چشم‌های من ضعیفه.

من به کیا ویندوزفون رو پیشنهاد می‌کنم

خیلی وقت بود دوست داشتم راجع به ویندوزفون بنویسم. حالا با این موضوع شروع می‌کنم که آیا ویندوزفون رو به کسی پیشنهاد می‌کنم یا نه:

گوشی‌های بالارده :(high end) سلیقه + وفاداری!

ویندوزفون سیستم‌عامل خوبیه، من اگر بخوام بازم گوشی رده بالا بخرم ویندوزفون می‌خرم چون محیط خوبی داره، اثبات کرده که با وجود دوتا سیستم‌عامل تقریبا پرفکت هنوز هم میتونه خلاقانه و جالب باشه و می‌تونم با مشکلات‌ش کنار بیام. ولی هنوز یک‌سری مشکل جزئی و دردسر ساز داره و با اینکه تقریبا مشکل app gap رو حل کرده، ولی یکسری اپ‌هاش هنوز کمبودهای زیادی دارن (مثلن وایبر که به جرئت میتونم بگم بدترین اپ ویندوزفونه با اختلاف زیاد) که من میتونم باهاشون کنار بیام ولی خیلی‌ها نه. اون هم در مقایسه با پرچمدارهای اندرویدی که با سخت‌افزار خیلی قوی از پس سنگینی اندروید بر اومدن و اندروید به خوبی روشون اجرا میشه.

در مقابل اندروید و iOS تقریبا به پختگی رسیدن و مشکلات ریز ندارن، اپ‌هاشون خوب و کامله و اپ‌های خلاقانه‌ای هم روی این سیستم‌عامل‌ها هستن که ممکنه هیچوقت سر و کله شون توی ویندوزفون پیدا نشه.

دلیل دوم اینه که توی ویندوزفون شما باید اپلیکیشن‌های پولی رو بخرید و خوشبختانه هنوز راه درست و حسابی‌ای برای دور زدن این قضیه پیدا نشده (و اگر ویندوزفونی باشید، حداقل اینجا باید فرهنگ کپی رایت رو رعایت کنید :) ) ولی خب برای اون‌هایی که این فرهنگ رو ندارن (بی‌فرهنگا!) این قضیه کمی دردسر براشون ایجاد می‌کنه مخصوصا اگر علاقه زیادی به اجرای بازی‌های پولی داشته باشن و با گوشی‌شون زیاد بازی کنن.

گوشی‌های میان‌رده (midrange): ویندوزفون توصیه میشه

اینجاست که به مثال تریلی میرسیم: برای حمل بار تریلی شما به موتور خیلی قدرتمندی نیاز دارید. ممکنه موتور ماشین‌تون هم بتونه با تلاش خیلی زیاد اون بار رو حمل کنه ولی هرگز سرعت تریلی رو پیدا نمیکنه!

این داستان، داستان اندروید هم هست. اندروید سیستم‌عامل سنگینیه و برای اجرای خوب و روون نیاز به سخت‌افزار قوی داره (به ویژگی‌های سخت‌افزاری پرچمدار‌های اندرویدی یه نگاه بندازید) در صورتی که ویندوزفون خیلی تمیزتر ساخته شده و توی ویندوزفون ۸.۱، لومیا ۴۳۵ که تا این زمان پایین‌رده‌ترین گوشی ویندوزفونی محسوب میشه هم از نظر نرمی و حس خوب کار کردن با گوشی میتونه با پرچمدارهای اندرویدی رقابت کنه.

معمولن هم گوشی‌های میان رده سخت‌افزارهای خیلی قوی‌ای ندارن و بخاطر ساختار آشوب مانند سیستم‌عامل اندروید (دسترسی برنامه‌ها به خیلی جاها محدود نشده و اجازه دارن تقریبا هر وقت و هرجایی که دلشون خواست اجرا بشن و تو سیستم تغییرات اجرا کنن) بر اساس تجربه‌ی من، بعد از کمی استفاده، گوشی کند و اعصاب‌خوردکن میشه. البته نسخه‌های جدیدتر اندروید رو ندیدم و تست نکردم.

گوشی‌های پایین‌رده: ویندوزفون برنده بلامنازعه!

مساله تریلی رو که یادتون هست؟ اینجا کاملن خودش رو نشون میده. گوشی‌های اندرویدی پایین‌رده سخت‌افزارهای ضعیفی دارن که فقط توانایی پردازش Home Screen گوشی رو دارن و بعد از چند روز کار کردن گوشی به دستگاه غیرقابل‌تحملی تبدیل می‌شه که به سختی می‌شه باهاش کنار اومد.

در مقابل همون‌طور که گفتم گوشی‌های پایین‌رده ویندوزفونی از نظر performance، رقیب پرچمدار های اندرویدی هستن و سیستم‌عامل با مدیریت منابع، تجربه‌ی خوشایندی در اختیار شما قرار می‌ده.

مشکلات ویندوزفون

هنوز هم پای حرفم هستم که توی پایین‌رده، ویندوزفون با اختلاف زیادی بهتر از گوشی‌های اندرویدی عمل می‌کنه (و همه‌ی سایت‌هایی که اندروید رو با ویندوزفون مقایسه می‌کنن، هیچوقت راجع به گوشی‌های اندرویدی ۱۰۰ دلاری حرف نمی‌زنن) و حتی می‌شه گفت توی میان‌رده، ویندوزفون برنده‌ست. ولی حالا که مقایسه‌ها انجام شد، می‌خوام مشکلات ویندوزفون رو در مقایسه با گوشی‌های پرچمدار اندرویدی بگم.

  • کمبود اپلیکیشن‌های خلاقانه: اندروید و iOS بخاطر کاربرای بیش‌ترشون توجه برنامه‌نویس‌های بیش‌تری رو هم جلب می‌کنن و بنابراین کلی اپلیکیشن جذاب هست توی اندروید و iOS که توی ویندوزفون نیست. با این‌حال به عنوان مثال، ما ویندوزفونی‌ها 6tag رو داریم که بهترین کلاینت اینستاگرم توی همه‌ی پلت‌فرم‌های موجوده.
  • اپلیکیشن وایبر افتضاح: احتمالا مثل اکثر آدم‌هایی که گوشی هوشمند دارن (یا می‌خوان بگیرن) وایبر یکی از اپلیکیشن‌های ثابت شماست که هیچ‌وقت ازش بیرون نخواهید اومد. وایبر توی پلت‌فرم‌های دیگه رو تست نکردم ولی وایبر توی ویندوز ۸ و ویندوزفون افتضاحه.
  • تنظیمات نامرتب: این مشکل توی ویندوز ۱۰ برای گوشی‌ (ویندوزفون ۱۰ داریم! Windows 10 for Phone داریم!) برطرف شده و مثل ویندوز ۸ و ویندوز ۱۰، تنظیمات توی گوشی‌تون هم مرتب‌شده دیده می‌شن.
  • مدت زمان آنلاک شدن: این چیزیه که متوجه‌ش نخواهید شد مگر این‌که یه گوشی اندرویدی کنار دست‌تون باشه. (و دیروز من این تفاوت رو توی نکسوس ۴ و لومیا ۹۳۰ دیدم) که اگر اپلیکیشن‌های پویای مدیریت لاک‌اسکرین هم بریزید (مثل Tetra Lockscreen) این موضوع دردناک‌تر خواهد بود. ولی در شرایط عادی اذیت‌کننده نیست.
  • بلوتوث: مایکروسافت بلوتوث رو به پیشنهاد نوکیا به ویندوزفون اضافه کرد و تقریبا از ویندوزفون ۸ به بعد آپدیتی نداشته. بزرگ‌ترین مشکل‌ش در حال حاضر اینه که فایلی که دریافت می‌شه رو اگر با tap روی فایل به یه اپلیکیشن تحویل ندید (و فایل‌های zip رو نمی‌تونید به اپلیکیشنی تحویل بدید!) فایل توی فایل‌های سیستم‌عامل که هیچ دست‌رسی‌ای بهشون ندارید گم می‌شه!‍
  • وی‌پی.. : ویندوزفون توی نسخه‌ی ۸.۱، هنوز پشتیبانی خوبی نداره و امیدواریم با یکی شدن سیستم‌عامل توی ویندوز ۱۰، این مشکل هم برطرف بشه.

نتیجه‌ی نهایی: اگر توانایی خرید یه گوشی با سخت‌افزار قوی رو دارید و علاقه‌ای به طراحی و نرمی ویندوزفون هم ندارید و با App List طولانی و مرتب‌نشده (بر اساس حروف الفبا مرتب شده ولی مثل اگر دنبال Instagram باشید باید خودتون حرف i رو پیدا کنید و بعد از i انقدر برید جلو تا به Instagram برسید!) اندروید و iOS هم مشکلی ندارید، اندروید یا iOS گزینه‌ی خوبی هستن براتون ولی اگر دنبال گوشی میان‌رده یا پایین‌رده می‌گردید، گوشی‌های ویندوزفونی پیشنهاد می‌شن.

 

The Expert (متخصص): یه ویدیو کوتاه خیلی عالی که نشون میده مشتری، مدیر و مدیر پروژه ناآگاه چقدر می‌تونن رو اعصاب باشه

این ویدیو رو مهدی این‌جا پیدا کرد و چون خودش تو وبلاگ نذاشتش، به نظرم رسید که خودم بذارم: (دانلود)

وقتی یک مانیتور High-Density است و دیگری نیست!

وقتی یه لپ‌تاپ ویندوزی (مثل سرفیس) که رزولوشن خیلی بالایی داشته باشه (مثل چیزی که اپل بهش میگه رتینا) رو به یه مانیتور اکسترنال وصل کنید که رزولوشن معمولی داره (مثلن Full HD)، حالا اگر بخواید هر دو مانیتور رو همزمان روشن کنید و در حالت Extend از هر دو تا استفاده کنید، اتفاق‌های کمی ناخوشایند رو مشاهده خواهید کرد.

تا ویندوز از مدتی قبل (ویستا؟) امکان Scale اپلیکیشن‌ها برای مانیتورهای High Resolution رو فراهم کرده بود. ولی تا قبل از ۸.۱، تنها یه تنظیم برای این کار وجود داشت. و در صورتی که همزمان دو مونیتور، یکی High Resolution و یکی معمولی به کامپیوتری متصل بود، یا تصویر در مانیتور High Res خیلی ریز میشد، یا در مانیتور معمولی خیلی درشت.

توی ویندوز ۸.۱ امکانی اضافه شد که این مشکل رو حل کنه. در تنظیمات Display یک اسکرول‌بار هست که اندازه‌ی مورد علاقه‌تون رو به اون اسکرول‌بار می‌دین، و ویندوز بر اساس اندازه و رزولوشن هر صفحه، به مقدار مورد نیاز اپلیکیشن‌ها رو بزرگ می‌کنه.

اما متأسفانه این امکان هنوز باگ داره، و کامل نیست.

برای مثال، یکی از مانیتورها مقداری شفافیت خود را از دست خواهد داد. ظاهراً مانیتوری که در تنظیمات Resolution به عنوان Primary Monitor تنظیم شده باشد بدون اشکال است، ولی مانیتور دیگر کمی از وضوحش کم می‌شود.

من مانیتور اکسترنالم را به عنوان Primary Monitor و مانیتور خود سرفیس را به عنوان مانیتور دوم تنظیم کرده‌ام، و در حال حاضر وضوح تصویر روی مانیتور اکسترنال بی‌نقص و وضوح تصویر روی مانیتور سرفیس هم قابل قبول است.

اما به دلیل باگ‌های موجود در این سیستم، برای جلوگیری از وقوع باگ‌های عجیب و غریب، بهتر است هنگامی که مانیتور را وصل یا قطع می‌کنید، یک بار از اکانت خود Sign Out کرده و دوباره Sign In کنید.

(یکی از بامزه ترین باگ‌ها که تا کنون چند باری برایم رخ داده است، این است که سرفیس فکر می‌کند چهار برابر بزرگتر است، و در نتیجه من فقط یک چهارم صفحه را از مانیتور سرفیس می‌توانم ببینم!)

***

اما برخی اپلیکیشن‌ها هستند که از APIهای قدیمی مربوط به زمان ویندوز XP برای رسم خود استفاده می‌کنند. زمان ویندوز XP و قبل از آن، مایکروسافت فکر نمی‌کرده روزی اینقدر تراکم پیکسل‌ها زیاد شود، و چنین پیش‌بینی‌ای نکرده بوده است.

این دسته از اپلیکیشن‌ها، که تعدادشان زیاد نیست ولی کم هم نیست، به طور کلی روی صفحه‌های High Resolution با وضوح خوبی دیده نمی‌شوند.

***

توجه کنید که تمامی چیزهای گفته شده مربوط به اپلیکیشن‌های دسکتاپ است. اپلیکیشن‌های مدرن ویندوز ۸ از ابتدا با توجه به امکان High Res بودن مانیتورها ساخته شده‌اند، و هیچ مشکلی ندارند.

در واقع، من وقتی از حالت Extend استفاده می‌کنم، سعی می‌کنم اپلیکیشن‌های مدرن مورد نیازم را روی صفحه‌ی سرفیس باز کنم که همه چیز بی‌نقص باشد، و بعد اپلیکیشن‌های دسکتاپ مورد نظرم را در مانیتور دوم (که Primary شده است) باز می‌کنم.

 

به هر حال امیدوارم در ویندوز ۱۰ این رفتار ویندوز بهبود پیدا کند، و باگ‌هایش هم برطرف شود :)

پادکست نیو فولدر، شماره‌ی یکم: تنبلی

خوب! یه شماره‌ی جدید بعد از حدود شصت روز! و من امروز به این نتیجه رسیدم که در حال حاضر توانایی انتقال احساسات با لحن رو ندارم، شاید بعد از سی – چهل شماره پیدا کنم :)

توجه کنید که چون سعی کردم از رو نخونم، محتوای پادکست یه ذره با متن‌ش تفاوت داره!

دانلود – فید پادکست – پادکست توی آی‌تیونز – آرشیو متنی پادکست


سلام!

این شماره‌ی یکم پادکست نیو فولدره و امروز می‌خوایم راجع به تنبلی صحبت کنیم. پیشاپیش از تاخیر حدودا دوماهه عذرخواهی می‌کنم و می‌تونم این قضیه رو گردن هر چیزی بندازم و زمین و زمان رو به هم بدوزم که احیانا نگم که این موضوع تقصیر منه (مثل خیلی وقایعی که توی کشورمون و توی رسانه‌هامون شاهدشون هستیم!) ولی مثل یک مرد! قبول می‌کنم که کم‌کاری من بوده و سعی می‌کنم جبران کنم. و البته بگم که این تاخیر باعث شد که در نهایت محتوای پادکست یه‌ذره پخته‌تر بشه. (البته هنوز هم خیلی خامه و واقعا هم نباید از خودم انتظار نوشتن یه متن پخته رو داشته باشم!)

قبل از شروع موضوع اصلی این رو هم بگم که تو شماره‌ی قبلی یه چیز مهم رو یادم رفت: فیلم ۱۲ مرد خشمگین یا 12 Angry Man یکی از بهترین نمونه‌هاییه که کمک‌تون می‌کنه که تفکر انتقادی داشته باشین. به جرات می‌تونم بگم از لحاظ بار آموزشی به نظر من این فیلم از هر فیلم‌های دیگه‌ای ساخته‌شده بهتره و حتی می‌شه بهش به عنوان یک آزمایش و یک آموزش نگاه کرد تا یک فیلم.

{یه تیکه موزیک}

تقریبا همه‌مون تعریف تنبلی رو می‌دونیم. برای همه‌مون اتفاق افتاده که حس و حال انجام دادن کاری رو نداشته باشیم در شرایطی که خسته نباشیم و وقت کافی هم براش داشته باشیم.

در حقیقت تعریف مشخصی برای تنبلی به ذهنم نمی‌رسه و فکر کنم برای همه‌مون هم آشنا باشه که چیه!

حقیقتش تا همین چند روز پیش هم قرار بود بجای این بخش بگم که نمی‌دونم چرا احساس می‌کنم تنبلی چیز بدیه ولی یکی از استادهامون توی روشن شدن دلیل این موضوع به من خیلی کمک کرد.

از یه نگاه دیگه، تنبلی، انتخاب راه راحت‌تر در مقابل راه دشواره. وقت‌های آزادی که من توی مترو دارم رو می‌تونم صرف کتاب‌خوندن کنم (مصداق راه دشوار) یا آهنگ گوش کنم و در و دیوار رو نگاه کنم. یا توی خیلی مسائل دیگه که البته معمولا در انتهای اون راه راحت، بدبختی در کمین‌مونه. مثل نقل‌قولی که می‌گفت هزینه‌هایی که برای خواندن کتاب می‌پردازید بسیار کم‌تر از هزینه‌هایی‌ست که برای نخواندن آن می‌پردازید و ما الان مصداق این موضوع رو داریم توی مملکت‌مون می‌بینیم و چه بسا اگر خیلی بیشتر چیزی که الان هستیم کتاب می‌خوندیم، وضعیت‌مون هم خیلی بهتر بود.

حالا بیاید یه‌جور دیگه به مساله نگاه کنیم: زمانی که ما ۱ سال‌مون بود شنیدن و متوجه شدن حرف‌های دیگران برامون کار سختی بود. وقتی ۲ سال‌مون شد راه‌رفتن کار سختی بود. وقتی ۷ سال‌مون بود جمع و تفریق کار چندان راحتی به نظر نمی‌رسید و توی ۱۸ سالگی، حل انتگرال دوگانه غیرممکن به نظر می‌رسید. ولی با تمرین و گذشت زمان، الان راه‌رفتن، حرف زدن و متوجه شدن حرف دیگران و حتی شاید محاسبه‌ی انتگرال دوگانه کار راحتی باشه برامون. (البته من هنوز به اون نقطه نرسیدم!) حتی الان هم وقتی می‌خوایم یه زبان جدید یاد بگیریم اولش مثل مگس توی ظرف عسل گیر می‌کنیم و کم‌کم و با تلاشه که پیش‌رفت می‌کنیم و این‌کارها برامون آسون می‌شن.

متوجه اشتراک این‌کارها می‌شید؟ همه‌شون اول‌ش سخت بودن. حتی اگر بهش فکر کنید نفس‌کشیدن هم کار چندان راحتی نیست. و اگر توی هر مرحله تصمیم بگیریم که کار راحت رو انجام بدیم، در نهایت روزی باید تصمیم بگیریم که نفس هم نکشیم.

حالا بیاید قضیه رو برعکس جلو بیایم و بررسی کنیم که مشکل «انتخاب حداقل مسیر دشوار» چیه؟ یعنی من تصمیم بگیرم که اوکی! نفس می‌کشم، غذا می‌خورم، گلاب به روتون دشویی هم می‌رم. ولی دیگه سر تفکر انتقادی بیخیال ما شو که حوصله‌ش رو اصلا ندارم! به نظرم بهتره خودتون جواب این سوال رو بدید. در واقع این سوال مثل یک سوال دیگه در حوزه‌ی اخلاقه «چرا من باید کار اخلاقی رو انجام بدم؟». اگر به این نتیجه رسیدید که باید کار درست رو انجام داد و از طرف دیگه یه نتیجه‌ی دیگه هم رسیدید که کاری که اخلاقی باشه، کار درستیه، این دوتا رو که باهم جمع بزنید به این نتیجه می‌رسید که باید کار اخلاقی رو انجام داد. حالا در مورد تفکر انتقادی هم موضوع مشابهه. اگه به این نتیجه رسیدید که باید کار درست رو انجام داد و به این‌نتیجه رسیدید که انتقادی فکر کردن درسته، پس از نظر منطقی باید قبول کنید که باید انتقادی فکر کنید. حالا از نظر احساسی و «من حوصله ندارم» رو دیگه من نمی‌تونم جواب بدم!

بیاید یه ذره از تفکر انتقادی فاصله بگیریم.

از طرف دیگه مشکل دیگه‌ای که ما ایرانی‌ها با تنبلی داریم اینه که همه‌جا هم تشویقش می‌کنم. یک‌سری عبارت که این‌جا جاش نیست من بگم وجود دارن که بجای بار معنایی منفی بار معنایی مثبت دارن! یعنی در این حد وضعیت‌مون خرابه! توی فیسبوک و شبکه‌های اجتماعی جوک‌هایی که می‌سازیم و روایت‌هایی که کول به نظر میان خیلیاشون مصداق بارز تنبلی یا زرنگین و این نشون می‌ده که چرا وضع ما خرابه.

بیاید مثال‌های دیگه‌ای تنبلی، یعنی انتخاب راه راحت در مقابل راه دشوار، رو ببینیم: اکثر ماها وقتی نزدیک‌ترین خط عابر پیاده فقط ۱۰ متر باهامون فاصله داره، اون ۱۰ قدم رو پیاده نمی‌ریم و از راحت از خیابون رد می‌شیم.

یا مثلا به عنوان یک راننده خیلی‌ها زحمت دور کردن مسیر بجای ورود ممنوع رفتن رو به جون نمی‌خرند برای احترام گذاشتن به قانون! (اگر فکر می‌کنید که احترام گذاشتن به قانون کار درستی نیست با عرض معذرت پیشنهاد می‌کنم خودتون رو به روان‌پزشک معرفی کنید) و در مقابل خیلی‌وقت‌ها توی دل‌مون به کسی که یک‌سری قوانین مثل اومدن با موتور توی پیاده‌رو یا ورود ممنوع رفتن رو رعایت نمی‌کنه، فحش می‌دیم!

خیلی‌ها این‌جوری به این مساله جواب می‌دن: مگه کی قانون رو رعایت می‌کنه که من رعایت بکنم؟ من هم در جواب (و اگر این رو، رو در رو و از خودتون بشنوم احتمالا جواب‌م کمی فیزیکی هم می‌شه!) بهتون می‌گم که این‌جوری به مساله نگاه کن: من قانون رو رعایت نمی‌کنم، تو رعایت نمی‌کنی و اون هم رعایت نمی‌کنه و دنیا جهنم می‌شه :| به همین سادگی. (البته بعدش شروع می‌کنم حرف زدن و چیزای دیگه‌ای می‌گم که ترجیح می‌دم اون‌ها رو برای پادکست بعدی نگه دارم)

نکته این‌جاست که خیلی اوقات مسائلی مثل پیچوندن قانون و مثلا یک‌طرفه رفتن رو به زرنگی فرد نسبت می‌دن و در واقع این حس به طرف دست می‌ده که یه کار مثبت انجام داده و نتیجش می‌شه وضعیت مملکت ما.

یا مثال‌های خیلی بیش‌تری که موضوعاتی مثل فرهنگ، مسئولیت پذیری و مسائل دیگه رو شامل می‌شن و توی شماره‌های بعدی بهشون می‌پردازیم.

تا شماره‌ی بعد منتقدانه فکر کنید، سعی کنید تنبلی نکنید و سعی کنید اون فیلمه رو هم ببینید. خدانگهدار…

نه زامبی جان! محیط برنامه‌نویسی و سیستم‌عامل مثل رنگ لباس، یک انتخاب شخصیه!

شاید بدونید که من الان دانشجوی ترم یک کامپیوتر دانشگاه تهرانم. برای درس مبانی، اساتید تصمیم گرفتن که بچه‌ها از Visual C استفاده کنن.

اما، بعضی از TAهایی که پروژه‌ها رو تحویل می‌گیرن، مک یا لینوکس دارن. البته این چندان مشکل بزرگی نبود. موارد اختلاف در حدی که ما قراره استفاده کنیم خیلی کمه.

چند روز پیش، یه دوستی از همین TAها داشت می‌گفت که ما هر چی به استاد‌ها گفتیم بیاین از gcc استفاده کنین قبول نکردن. و بعدش توضیح داد که می‌تونین از CodeBlocks استفاده کنین که مطمئن بشین روی کامپیوتر همه‌ی ما ها درست اجرا میشه.

خب، تا این‌جا حرف‌ها منطقی بود. اما بخش‌های غیرمنطقی:

همین دوست عزیز گفت که شما همتون ترم بعد باید از لینوکس استفاده کنین، و اصلن ترم بعد استفاده از ویندوز جرم محسوب میشه.

facepalm-bear-2

اوضاع وقتی بدتر شد که توی سایت Codeblocks رو گذاشت، و نوشت «[…] محیط برنامه‌نویسی استاندارد رو تجربه کنید!»

شاید یه نسخه از زبان سی استاندارد باشه، ولی محیط برنامه‌نویسی؟ نه!

***

لپ‌تاپ، گوشی، سیستم‌عامل، محیط برنامه‌نویسی و چیزهایی از این قبیل یک سری «ابزار» هستن، نه بیشتر. این‌ها قراره به ما کمک کنن که به وسیله‌ی این‌ها به اهدافمون برسیم.

حالا این‌که من چه ابزاری استفاده کنم، بستگی به نیازها و سلیقه‌ی فرد داره. همونطور که ممکنه من از مزدا خوشم بیاد، ولی یکی دیگه تویوتا رو بیشتر دوست داشته باشه.

بنابراین، بیایید زامبی نباشیم! چه اپل، چه مایکروسافت و چه لینوکس. هر چند الان طوریه که مردم بیشتر از مایکروسافت بیچاره و مظلوم بدشون میاد :)

پی‌نوشت: لینوکسی بودن یه چیزه، لینوکس‌زامبی بودن یه چیز دیگه. دسته‌ی اول خیلی دوست‌داشتنی هستن برای من، ولی دسته‌ی دوم به هیچ وجه!

لینک دانلود نصب‌کننده‌ی آفلاین Spotify

این نوشته احتمالا بیش‌تر کاربرد شخصی خواهد داشت ولی خوب… شاید به درد یکی دیگه هم بخوره.

همون‌طور که می‌دونید لینک دانلود که توی سایت اسپاتیفای هست صرفا یه Downloader رو دانلود می‌کنه و اون دانلودر هم با سرعت مناسبی فایل اصلی رو دانلود نمی‌کنم. (مطمئن نیستم ولی فکر کنم اون دانلود رو باید به قندشکن باز می‌کردید چون ایران تحریم بود)

برای همین مشکلات، با کمک نرم‌افزار Feedler، لینک دانلود اصلی رو پیدا کردم: http://download.spotify.com/SpotifyFullSetup.exe

البته احتمالا این لینک رو هم نتونید با آی‌پی ایران دانلود کنید. ولی تا جایی که یادمه سایت Dev-Host می‌تونه از اینترنت هم براتون فایل دانلود کنه و توی فضایی که دارید بریزه.

خوش باشید ;)