بایگانی ماهیانه: اکتبر 2012

تعادل

این‌که دنیا به تعادل برسد امری غیر ممکن است. مگر این‌که کل دنیا را نگه دارید!

– و آیا این‌که انسان به تعادل برسد هم غیر ممکن است؟

برای من نه!

– و چگونه می‌توان به تعادل رسید؟

نمی‌توانم بگویم!


لباس‌های تیره پویایی زیستی جوانان را از بین می‌بره! تا حالا دقت کردی که توی قبرستون وقتی نزدیک‌ترین فردشون رو خاک می‌کنن بعدش از اونجا فرار می‌کنن؟ انگار یه‌جورایی خاک اونا رو پس می‌زنه! البته حرف‌هام اثبات علمی نداره و شاید هم هیچوقت ثابت نشه ولی وقتی که از قبرستون میان بیرون حتی وقتی که همین دیشب نزدیک‌ترین فردشون رو از دست دادن ولی بازم خوش‌حالن!

– می‌شه گفت یه حورایی نگاه می‌کنن و می‌بینن که یه زمانی وقتش می‌رسه و باید توی همین قبرها بخوابن و این غم‌انگیزه!

داری با کلمات بازی می‌کنی! ولی اصلا این‌جوری نیست!

– چرا! وقتی نگاه می‌کنن و می‌بینن که شاید پنجاه سال دیگه که وقتش می‌رسه و هیچ‌کاری نکردن اون‌وقت احساس بیهوده‌گی به آدم دست می‌ده و این باعث غم می‌شه!

باید از زندگی لذت ببری. اگر لذت نبری وقتی که وقتش برسه نمی‌میری! بلکه سقط می‌شی و درصد زیادی هم سقط می‌شن! لذت بردن توی اینه که هیچ‌کاری نکنی. اما نه این‌که هیچ کاری نکنی! چون این هم یه کاری کردنه. لذت بردن یعنی این‌که جلوی روال طبیعی کارها رو نگیری. و یعنی تعادل داشته باشه. به جای این‌که روی لبه‌های لولا وایسی وسطش بشینی. لذت بردن یعنی این‌که زندگی‌ت یه لحظه خوب و یه لحظه بد مثل قله‌ها و دره‌های نمودار سینوسی نباشه! بلکه یه خط صاف باشه. لذت بردن یعنی این‌که وقتی داری مساله ریاضی حل می‌کنی جلوی حل مساله رو خودت نگیری و خودت مانع نذاری برای ذهن‌ت! اما این با کاری نکردن خیلی فرق داره! 

بزار یه مثال برات بزنم. دو حالت رو فرض کن. در حالت اول تو توی مترویی و داری می‌دوی دنبال یه دزد و به اطرافت هم هیچ توجه‌ای نداری! در حالت دوم توی مترو با آرامش نشستی و داری بدون این‌که کار خاصی بکنی به مردم اطراف‌ت نگاه می‌کنی! در این شرایط می‌توانی حتی یک شریک اقتصاری پیدا کنی یا با بغل‌دستی‌ات گپ بزنی یا حتی وقتی که فردی دست‌ش را می‌کند توی جیب‌ت تا کیف‌پول‌ت را بدزدد می‌‌توانی بدون نیاز به انجام حرکت کاراته‌ای خفن صرفا از او درخواست کنی که دست‌ش را جیب‌ت بیرون بکشد!

زندگی کن و از زندگی‌ت لذت ببر! لذت رتبه‌ی ۱ کنکور نیست چون وقتی به اونجا برسی به قله‌ی نمودار سینوسی‌ت رسیدی و باید منتظر دره‌ش هم باشی و زندگی‌ت می‌شه خوش‌گذرونی و حرص‌خوردن!

برای زندگی کردن متعادل باش. اگر بخوای به تعادل برسی باید ورودی‌ها رو کنترل کنی! یعنی باید در هر لحظه فقط و فقط یه کار انجام بدی. اون‌وقت می‌تونی تعادل رو ببینی! می‌تونی جهان رو ببینی! یادت باشه وقتی می‌تونی یه درخت رو ببینی که با سرعت اون حرکت کنی! کل دنیا هم همینه. باید با دنیا یکی بشی تا بتونی ببینیش و درک‌ش کنی. تا بتونی جواب سوالات رو پیداکنی اون وقت می‌فهمی که جواب سوال و سوال‌هات یکی اند و اون وقت تو هم می‌تونی با سوالات یکی بشی.

اما مهم‌ترین نکته اینه که جلوی خودت رو نگیری (Let it flow تو کنگ‌فو پاندا ۲ رو یادتون باشه. بعدا دربارش حرف خواهیم زد!) مثل طبیعت باش و جریان داشته‌باش و لذت ببر. اگر الان دوست نداری تکالیف عربی رو بنویسی کتاب رو ورق بزن یا برو تست بزن ولی لذت ببر. چون زندگی باید کرد و نه برعکس!


نقل‌قول‌های بالا درصد زیادی‌ش از معلم حسابان ماست و درصد باقیمانده‌ هم حرف‌های خودم و تفسیرهام!

 

دنیا دست کیست؟

می‌گفت:

دنیا، مال آدم‌های پررو است. آن‌هایی که شب را بیدار می‌مانند که برای هدف خود کار کنند. آن‌هایی که روز را به این امید روز را سپری می‌کنند که بتوانند به مقصد نزدیک‌تر شوند.

اما، به راستی هدف ما چیست؟ بیایید آن هدف والا را پیدا کنیم، سپس تمامی توان خود را برای رسیدن به آن، به کار گیریم!

بیایید پررو باشیم!

سفر فضایی، سریع‌تر از نور!

بنابر نظریه نسبیت اینیشتین، بیشینه‌ی سرعت در جهان، سرعت نور است. یعنی هیچ چیزی در جهان نمی‌تواند با سرعتی بیش از نور حرکت کند.

اما دانشمندان همیشه دوست دارند دانسته‌های فعلی را به چالش بکشند! به تازگی، دو تن از دانشمندان دانشگاه آدلاید، با بهبود معادلات اینیشتین، به نتایجی رسیده‌اند که بر اساس آن‌ها، حرکت با سرعت فرانور ممکن است امان پذیر باشد…

نسبیت خاص توسط آلبرت اینیشتین در سال ۱۹۰۵ ارائه شده است. این نظریه نشان می‌دهد که چگونه مفاهیمی چون سرعت «نسبی» هستند: یک ناظر متحرک و یک ناظر ثابت، ممکن است اندازه‌ی سرعت جسمی را متفاوت اندازه‌گیری کنند.

همچنین، نسبیت مفهوم اتساع زمان را نشان می‌دهد؛ یعنی هر چه شما سریع‌تر حرکت کنید، زمان کندتر می‌گذرد.

بنابراین، سرنشینان یک سفینه‌ی بسیار پر سرعت ممکن است سفرشان به سیاره‌ای دیگر ۲ هفته طول بکشد، در حالی که برای ناظران در زمین، سفر آنها ۲۰ سال به طول بینجامد…

با این حال، اگر سرعت نسبی دو جسم نزدیک به سرعت نور باشد، نسبیت نمی‌تواند پاسخگو باشد. اکنون، دو دانشمند این نظریه را بسط و توسعه داده تا بتوانند سرعت نامحدود نسبی را پوشش دهند.

جالب توجه است که نه معادلات اصلی اینیشتین و نه نظریه توسعه‌یافته، نمی‌توانند اشیاء عظیم در حال حرکت در سرعت نور را توضیح دهد.

آقای هیل می‌گوید:

حرکت در سرعت نور همچنان تعریف نشده است. تئوری ما برای سرعت‌های بیشتر از نور بسط داده شده است.

در واقع، می‌توان گفت که بر اساس این نظریه، جهان به دو قسمت تقسیم می‌شود: جهانی که همه چیز کندتر از نور حرکت می‌کند، و جهانی که همه چیز سریع‌تر از نور حرکت می‌کند. قوانین فیزیک در این دو عرصه ممکن است به کلی متفاوت باشد…

معادلات تازه می‌گوید، برای نمونه، اگر سفینه‌ای فضایی با سرعت فرانور حرکت کند و همچنان شتاب بگیرد، جرمش را از دست می‌دهد و در سرعت بینهایت، جرمش صفر می‌شود.

آقای هیل می‌گوید که سرعت نور ممکن است یک دیوار قابل عبور باشد. او این را با دیوار صوتی مقایسه می‌کند. قبل از چاک یگر (که در سال ۱۹۴۷ برای نخستین بار با سرعت فراصوت حرکت کرد)، بسیاری از کارشناسان در امکان‌پذیر بودن چنین حرکتی تردید داشتند. آنان نگران بودند که هواپیما متلاشی شود، یا حیات بدن انسان با مشکل مواجه شود. که هیچ کدام درست نبود…

نبوغ بشریت غیرقابل پیش‌بینی است، ممکن است روزی شیوه‌های حمل و نقلی معمول شود که اکنون غیرقابل پیش‌بینی باشد. فکر نمی‌کنید هواپیما‌های فراصوت امروزی هم برای پیشینیان غیرقابل پیش‌بینی بوده باشند؟

***

برای نمایش عکس در ابعاد بزرگ‌تر، روی آن کلیک کنید.

سرعت‌های فوق سریع، تقریباً در همه‌ی داستان‌ها و فیلم‌های علمی-تخیلیِ فضایی وجود دارد. چرا که دستیابی به فضای پهناور، بی‌شک به چیزی متفاوت با آنچه اکنون هست، نیاز دارد.

جدای این حرف‌ها، تا به حال به آفرینش این جهان پهناور و عجیب فکر کرده‌اید؟ من فکر می‌کنم که نمایش قدرت خدا، نمی‌تواند تنها دلیل این آفرینش باشد. چه بسا روزی بشر بتواند از همه‌ی آن استفاده کند. شاید انسان‌های چند سده‌ی دیگر، برای تعطیلات تابستانی به آن سوی کیهان سفر کنند! البته تصور چند سده‌ی دیگر، برای ما بسیار دشوار می‌نماید. (احتمالاً از دید انسان‌های دو سه سده‌ی پیش هم، همه‌ی ما جادوگر هستیم!)

برای نمایش عکس در ابعاد بزرگتر، روی آن کلیک کنید.

برای این‌که دید روشن‌تری از وسعت جهان داشته باشید، توصیه می‌کنم مستند سفر کیهانی (Cosmic Voyage) را ببینید. قسمتی از این مستند را، که مد نظر من است، می‌توانید در یوتیوب مشاهده کنید یا آن را از لینک‌های زیر دانلود کنید:

۴۸۰ در ۳۶۰: ۳۵ مگابایت (mp4)

۸۵۴ در ۴۸۰: ۷۴ مگابایت (webm) (این فرمت با برخی پلیرها، و مرورگر گوگل کروم قابل مشاهده است)

اچ‌دی: ۱۳۲ مگابایت (mp4)

فول اچ‌دی: ۲۲۷ مگابایت (mp4)

حجم این فیلم‌ زیاد است، ولی به نظرم به دیدنش می‌ارزد.

پی‌نوشت: مستند Cosmic Voyage در سال ۱۹۹۶ ساخته شده است! یعنی شانزده سال پیش! اکنون، نسبت به شانزده سال پیش، ذرات زیراتمی بسیار بیشتری را می‌شناسیم. اگر فیلمی با رویکرد مشابه، ولی با دانش تازه‌تر سراغ دارید، لطفاً من را هم در جریان بگذارید.

منابع: + و + ، عکس‌ها از +‌، + و +

و من حالا یک انگیزه دارم!

اگر ۱۰ بشکه بنزین داشته باشید تا وقتی که کبریتی نداشته باشید نمی‌توانید از انرژی آن استفاده کنید! اگر خروار خروار استعداد داشته باشید اگر انگیزه‌ای نباشد استعداد‌های مصرف‌نشده‌تان را به گور خواهید برد!

و من حالا یک انگیزه دارم. امیدوارم برای شروع کافی باشد.

پی‌نوشت:

اگر دنبال انگیزه می‌گردید بنشینید و چیزهایی که دوست دارید و دوست ندارید را بنویسید! حداقل‌ش این است که به آن‌ها می‌خندید. ولی حداکثرش انگیزه‌ای است که برای فعا‌ل‌سازی توانایی‌های‌تان کافی خواهد بود!

پی‌نوشت۲: نقل‌قول‌ها از یکی از دبیران حسابان دبیرستان ماست…

پی‌نوشت۳: انگیزه محرک هم معنی می‌دهد! تا الان نمی‌دانستم!

دور دوم مسابقات برنامه‌نویسی بیان

شرکت بیان سال قبل اقدام به برگزاری مسابقات برنامه‌نویس در دو گروه دانش‌آموزی و آزاد نمود. امسال این شرکت دوباره اقدام به برگزاری مسابقات برنامه‌نویسی نموده. که به صورت بین‌المللی برگزار خواهد شد به این صورت که در مرحله‌ی نهایی رقابت بین برنامه‌نویسی ایرانی با برنامه‌نویسان برجسته‌ی غیرایرانی خواهد بود.

از ویژگی این مسابقات آزاد بودن زبان برنامه‌نویسی بوده که باعث جذب کاربران بیش‌تری می‌شود و کاربران می‌توانند مهارت برنامه‌نویسی خود را با دیگران بسنجند. البته این نکته مهم است که در مسابقات برنامه‌نویسی دانش برنامه‌نویسی درصد کمی از موفقیت را تامین می‌کند و درصد زیادی به مهارت شما در حل مسائل بستگی دارد.

این مسابقات به صورت‌ برخط در مرحله‌ی اول و دوم و به صورت حضوری در مرحله‌ی سوم صورت می‌گیرد. برخط بودن مسابقات به جذب بیش‌تر برنامه‌نویسان سراسر کشور کمک می‌کند. برای اطلاع بیش‌تر و ثبت‌نام می‌توانید به contest.bayan.ir مراجعه کنید. اگر سال قبل در این مسابقات شرکت نکرده‌اید بهتر است این نوشته را مطالعه کنید. برای اطلاعات بیش‌تر می‌توانید به این صفحه مراجعه کنید.

پی‌نوشت: در مسابقات سال قبل من، مهدی و محمد توانستیم تا مرحله‌ی دوم پیش برویم و اکانت bayanbox و blog.ir از جوایز این مسابقه بود. بد نیست نگاهی به جوایز آنهم بیاندازید!

مایکروسافت: کیفیت نمایشگر سرفیس از آی‌پد بهتر است!

از مهم‌ترین اشکال‌هایی که به سرفیس، تبلت مایکروسافت، وارد است، رزولوشن به مراتب کمتر آن نسبت به آی‌پد می‌باشد.

همانطور که احتمالاً می‌دانید، Surface for Windows RT دارای رزولوشن ۱۳۶۶ در ۷۶۸ پیکسل می‌باشد. در حالی که New iPad، که از بزرگ‌ترین رقبای سرفیس است، دارای رزولوشن ۲۰۴۸ در ۱۵۳۶ پیکسل می‌باشد.

اما «استیون بسیک»، مدیر تحقیقاتی گروه Applied Sciences مایکروسافت، می‌گوید که کیفیت صفحه‌ی نمایش سرفیس بهتر از آی‌پد است. او می‌گوید:

نور موجود در محیط و میزان بازتاب آن در نمایشگر، تأثیر به‌سزایی در کنتراست نمایشگر دارد. در واقع، میزان کمی از بازتاب می‌تواند کنتراست صفحه را به شدت کاهش دهد و این، رزولوشن قابل درک صفحه را کم می‌کند. با فناوری ClearType، ما توانستیم رزولوشن قابل درک را به حداکثر برسانیم و آن را برای عمر باتری، وزن و ضخامت بهینه کنیم.

میزان بازتاب نور در سرفیس بین ۵.۵ تا ۶.۲ درصد می‌باشد. اما آی‌پد ۹.۹ درصد نور را بازتاب می‌کند.

آقای بسیک می‌گوید:

ما در یک اتاق روشن، آی‌پد و سرفیس را آزمایش کردیم، و بسیاری از مردم جزئیات بیشتری را در Surface RT نسبت به iPad مشاهده می‌کردند.

اما یکی از افراد حاضر، پرسش جالبی را مطرح کرد: «اگر این طور است، پس چرا مایکروسافت برای Surface Pro رزولوشن بالاتری در نظر گرفته است؟»

آقای بسیک ظاهراً با شنیدن این پرسش کمی دستپاچه شده است. او پاسخ می‌دهد: «شاید مایکروسافت به عمر باتری تا این حد دقت نکرده است.» سپس می‌افزاید: «از آنجایی که سرفیس پرو برای کار حرفه‌ای ساخته شده است، این فضای اضافه ممکن است برای پرزنتیشن‌ها مورد استفاده قرار گیرد.»

***

البته این‌ها همه سخنان یک مهندس مایکروسافت است. تا زمانی که سرفیس در دسترس مصرف کنندگان قرار نگیرد، نمی‌توان نظری قطعی در این باره ارائه داد. ولی خوشبختانه زمان زیادی تا ارائه‌ی سرفیس باقی نمانده است.

منبع

گذشته‌ می‌تواند دردآور باشد!

فکر کنم همه‌ی شما فیلم شیرشاه (The Lion King) را دیده‌اید!

زمانی که سیمبا می‌خواد برگرده و با میمونه صحبت می‌کنه خیلی جالبه.

این فیلم‌ش:Lion King (با کیفیت کم و حجم حدود ۲ مگابایت) و با کیفیت ۷۲۰p با حجم حدود ۱۴ مگابایت.

این هم مکالمه‌شون (پیشنهاد می‌کنم فیلم رو هم ببینید چون لحن‌شون خیلی جالبه مخصوصا میمونه و این‌که ترجمه‌ی من ممکنه کاملا درست نباشه!)

سیمبا: تغییر

میمون: آه، تغییر خوبه!

-آره ولی اصلا آسون نیست!

-من می‌دونم چی کار باید بکنم ولی برگشتن به این معنیه که من باید با گذشته‌م روبرو بشم؛ من مدتهای زیادی ازش فرار کرده‌ام….

سیمبا: آخ. این برای چی‌ بود؟

میمون: این مهم نیست. این در گذشته است (It doesn’t matter, It’s in the past)

-آره ولی هنوز درد می‌کنه!

-اوه آره. گذشته می‌تونه دردآور باشه (Oh yes the past can hurt)

ولی چیزی که من می‌بینم اینه که تو می‌تونی ازش فرار کنی، یا ازش یاد بگیری.

هدف، تغییر، تصمیم

اون چیزی که این پایین می‌خوند انشاییه که قرار بوده کاملا به دل‌نوشته بی‌ربط باشه. موضوع انشا «درباره‌ی تصویر زیر انشایی بنویسید» هست و البته تقریبا می‌شه گفت به درصد زیادی از نوشته ربطی نداره چون اون تصویر یک عنصر توی داستانه که قراره فرد رو به گدشته برگردونه. در مورد عنوان دل‌نوشته خیلی فکر کردم و عنوان فعلی شاید بهترین‌شون بود!

 با بیش‌ترین سرعت ممکن دارم فقسه‌های کتاب را می‌گردم. کتابی که تا دیروز جلوی‌ چشمم بود حالا در بین هزاران کتاب هنری گم‌شده است؛ از بیرون اتاق کسی فریاد می‌زند که من فقط «عجله‌کنید»ش را متوجه می‌شوم.

 از طبقه‌ی بالا یکی از کتاب‌های قطور را جابه‌جا می‌کنم که یک قاب عکس بزرگ روی سرم می‌افتد. چون عجله دارم تصمیم می‌گیرم فعلا بی‌خیال عکس شوم و فقط به نیم‌نگاهی راضی شوم. اما همان نیم‌نگاه کار دستم می‌دهد.

 به گذشته‌ بر می‌گردم… به پنجاه‌ سال قبل! زمان خداحافظی با زادگاهم، جایی که بیست‌سال از عمرم را در آن‌جا گذراندم. تمام خاطرات برایم زنده می‌شوند… تمام خاطرات به‌اضافه‌ی ترسی بزرگ. ترسی که هنوز هم در دلم مانده. ترس بیهوده زیستن.

 همان‌موقع که با عزیز این ترس را مطرح کردم گفت «پسرم همین‌که می‌ترسی نشانه‌ی این است که مواظبی بیهوده نباشی. ترست را نگه‌دار ولی به‌آن اجازه‌نده که کنترل کارهایت را به‌دست بگیرد و نگذارد کاری بکنی. از آن در جهت مثبت استفاده‌کن!»

 یادم می‌آید که این نقاشی را برای همین کشیدم. تا ترسم را از یاد نبرم. ولی این نقاشی فراموش شد و خوشبحتانه ترسم نه!

 خاطرات آن دوران کم‌کم زنده می‌شوند. یادم می‌آید که به هدف می‌اندیشیدم. هدفی که برای آن به این دنیا آمده‌ام. یادم می‌آید که همیشه متفاوت بودم. نمی‌دانم چرا ولی حداقل خودم این را می‌دانستم. در مدرسه، در فامیل، حتی در خیابان. این احساس متفاوت‌بودن همیشه بامن بود و از من جدا نمی‌شد.

 یادم می‌آید که از خیلی‌ها پرسیدم که آیا می‌دانند که چرا آمده‌اند یا نه؟ و تقریبا همیشه جوابی سربالا می‌گرفتم. برایم جالب بود بدانم دیگران بدون هدف چگونه زندگی‌ می‌کنند. دوست‌داشتم بدانم چگونه تحمل روزمره‌گی زندگی را دارند. چگونه به تغییر نمی‌اندیشند و این‌ها مبنای زندگی آینده‌ی من را تشکیل دادند.

 یادم می‌آید به خودم قول دادم که تغییر کنم. هروقت و هرکجا که لازم شد؛ به خودم قول دادم به هیچ‌ شیوه‌ای عادت نکنم تا راحت‌تر تغییر کنم. یادم می‌آید فهمیدم پیرامون‌ من همیشه تغییر می‌کند و از پیرامون‌م درس گرفتم. آموختم هیچ‌وقت همه‌چیز مثل دیروز نمی‌شود. آموختم که تغییر را باید پذیرفت و با آن تغییر کرد.

 پدربزرگ را می‌دیدم که دوست ندارد تغییر کنم و حتی گاهی‌اوقات موجب رنجش اطرافیان‌ش می‌شود. همان موقع به ‌خودم قول دادم که مثل او نشوم. از هزاران انسان اطرافم یاد بگیرم.

 خیلی درمورد هدف جست‌وجو کردم. با آدم‌های زیادی ملاقات کردم و نظریات مختلفی را خواندم. نتیجه‌ای که دربر داشت این‌بود که دنیا در حال حرکت به سمت مثبت است. تو می‌توانی به مثبت‌ترش کنی یا سرعت حرکت آن را کند کنی. آدم‌های زیادی تلاش کردند آن را مثبت کنند. حتی عمو پورنگ زمان بچه‌گی هم تأثیر مثبتی روی دنیا می‌گذاشت.

 موفقیت نسبی است ولی هر چقدر تأثیر مثبت‌ بیش‌تری روی دنیا بگذاری موفق‌تری. یادم است که می‌گفت خدا به همه‌ی ما قدرت‌هایی داده‌است و همین‌طور قدرت انتخاب؛ حالا نوبت ماست که انتخاب کنیم که چه تاثیری روی دنیا بگذاریم. آدم‌های زیادی به این دنیا آمدند و رفتند و هرکدام تأثیر خودشان را روی دنیا گذاشتند. فیثاغورث، افلاطون، بطلمیوس، کوروش، داریوش و حتی هیتلر، استالین و هزاران مستبد دیگر که با تأثیری که روی دنیا گذاشتند از آن‌ها یا می‌شود.

 حالا نوبت توست که انتخاب کنی!

و من سال‌ها پیش انتخاب‌م را کرده‌ام…

شکست

بعضی وقت‌ها باید شکست را پذیرفت.

مشکل من اما شاید از نپذیرفتن آن باشد!

هرچه زود‌تر آن را بپذیری، فرصت بیش‌تری برای جبران داری.

امروز برای اولین بار شکست را پذیرفتم.

و حالا زمان جبران است… زمان یادگیری

پیروزی برای اثبات خود به دیگران است و راهی تا خود را به خود اثبات کنی!

پس تا زمان هست باید شکست را پذیرفت…

موسیقی بی‌کلام به سبک دو برنامه‌نویس!

موسیقی داروی قدرتمندی برای روان انسان است. می‌تواند در کم‌ترین زمان ممکن روحیه‌ی شما ۱۸۰ درجه تغییر دهد؛ می‌تواند شما را تا مرز دیوانه‌گی بکشاند یا شما را از دیوانه‌گی بیرون بکشاند.

 به‌ همین دلیل می‌گویند باید در گوش‌دادن به موسیقی احتیاط کرد و من هم مدت‌هاست که موسیقی بی‌کلام (آرامش‌بخش، موسیقی متن، کارهای هانس‌ زیمر) گوش می‌کنم.

 از مدتی پیش وبگاه دانلودها نوشته‌هایی با عنوان فستیوال موسیقی بی‌کلام منتشر می‌کند و در آن‌ها تعدادی از موسیقی‌های بی‌کلام زیبا و مناسب برای همه‌ی سلیقه‌ها را منتشر می‌کند که من چند موسیقی موردعلاقه در بین آن‌ها یافته‌ام و معمولا در راه خانه تا مدرسه به آن‌ها گوش می‌دهم!

این اقدام دانلودها باعث شد تا ما هم تصمیم به جمع‌آوری و انتشار موسیقی‌های زیبا کنیم ولی با توجه به این‌که یافتن موسیقی‌ای که سلیقه‌ی کاربران مختلف جور در بیاید نیازمند آزمون و خطاست و این آزمون و خطا در ایران هزینه‌ی زیادی دربر دارد، تصمیم گرفتیم موسیقی‌های موردعلاقه‌ی خودمان و شما کاربران دو برنامه‌نویس را جمع‌آوری کرده و آن‌ها را در قالب مجموعه‌های ده تا بیست‌تایی با شما به اشتراک بگذاریم.

 شما برای همکاری با ما می‌توانید به این صفحه مراجعه کرده و نام موسیقی موردعلاقه‌ی خود یا لینک دانلود آن را در دیدگاهی قراردهید یا آن‌را به کمک فرمی که در پایین صفحه قرار دارد برای ما آپلود کنید.

 توجه داشته باشید که جمع‌آوری موسیقی‌های بی‌کلام و انتشار آن‌ها کاربرمحور است و به همکاری شما عزیزان بستگی دارد.